تاريخ مى گويد حكومتهاى كه از گوناگونى قومى و مذهبى برخوردار بوده اند ميراث دار تمدن بشرى شده اند ودر مقابل اين روندِ بشرى، جوامعى هستند كه پیش از اينكه معانىِ و انديشه هاى خود را اثبات كنند به دنبال نِفىِ و رَدِّ غيرخود هستند. به واقع اثباتِ وجود خود را در نفى ديگران قرار مى دهند «كه اصطلاحاً اين روند غيريت سازى ناميده مى شود».
جوامعى كه نمى توانند گوناگونى قومى ومذهبى را تحمل و راه همكارى بايكديگر را پيدا كنند، هميشه منشاء اختلافات نژادى و دينى شده اند و اين اختلافات به كشتار انسانها رسيده است. با انحلال اتحاد جماهير شوروى و تغيير ساختارهاى حكومتى در مناطقى كه تحت نفوذ شوروى بود شاهد گسترش مناقشات مذهبى و قومى در جهان بوديم. نمونه، در گيرى هاى قومى، مذهبى از هند وچين در جنوب شرق آسيا گرفته تا آسياى مركزى، افغانستان، قفقاز، ارمنستان و آذربايجان و در خاورميانه اختلافات مذهبى شيعه و سنى و در شبه جزيره بالكان با تجزيه يوگسلاوى و با اوج گرفتن منازعات قومى و بى تفاوتى جامعه بين الملل به اين جنگهاى قوميتى به ناگهان در كشور افريقاى رواندا هولناك ترين قتل عام قومى رويداد و متاسفانه جامعه بين الملل سكوت را برگزيد.
با افشاگرى جنايات عليه بشريت در رواندا توسط رسانه هاى عمومى و اعتراضات گسترده مردمى، دولت ها عكس العمل نشان دادند و ديوان كيفرى بين المللى تاسيس شد و از اهدافش اعلام جرم عليه سازمان دهندگان كشتارهاى قوميتى مى باشد. دبيركل پيشين سازمان ملل آقاى خاوير پرز دكوييار (Javier Pérez de Cuéllar) بر پايه گزارش سازمان يونسكو، كتابى به نام " تنوع خلاق ما" Creative diversity) Our) را نوشتند و از سال ١٩٨٨ تا ١٩٩٨، را دهه توسعه فرهنگى ناميدند و اغتشاشات قومى و مذهبى را بزرگترين تهديد دهه ٩٠ ميلادى عليه بشريت اعلام كردند و ياد آورى نمودند به دليل همزمانى اين اغتشاشات با تغييرات اقليمى و گسترش خشك سالى بروز فجايع انسانى اجتناب ناپذير است. با وقوع جنگهاى اول و دوم خليج فارس و سقوط طالبان در افغانستان پس از مناقشات قومى، دوره مناقشات مذهبى در خاورميانه آغاز شد كه با نا آرامى هاى كشورهاى عربى به دليل وجود شكاف بين هيات حاكمه و خلق هاى عربى و بى توجهى به افكار عمومى و ناديده گرفتن خواسته هاى مردمى، اعتراضات اجتماعى به دليل نبود ساختارها و نهادهاى اجتماعى و سياسى و ناكار آمدى موسسات اجتماعىِ مدرن، براى طرح مطالبات مردمى و تاسيس احزاب سياسى و تشكيل دولت فراگير، باعث گرديد كه اين اعتراضات فرصت مناسبى براى طرح ايده هاى بنياد گرايى مذهبى شود و گروههاى اسلامى با هدف تشكيل دولت اسلامى و با بكار بردن خشونت و سلاح به سرعت گسترش پيدا كردند نمونه بارز آن داعش، بوكو حرام، الشباب و طالبان است كه از پشتیبانی های غير مستقيم برخى از دولتهاى منطقه ى خاورميانه برخوردار هستند.
اكنون جوامعِ سومالى، سودان، يمن، افغانستان، عراق، سوريه، نيجريه كه پديده ىِ فقر مزمن گريبانشان را گرفته و تحملِ تلفات انسانى و خسارت هاى مادىِ نزاع هاى قومى ومذهبى را ندارند، چشم به انتظار كمك هاى كشورهاى خارجى هستند همين دخالتهاى خارجى دوباره بهانه به دست گروههاى مسلح مى دهد و جنگ مى افروزند اين چرخه مخرب ناشى از غيريت سازى گروههاى افراطى است كه اثبات خود را در نَفىِ و رَدِّ ديگران مى بينند بدون آنكه خود چيزى به بشريت ارايه دهند و با هر وسيله ممكن از تحقير، توهين گرفته تا شكنجه، قتل و كشتار اثبات خود را در غيريت سازى مى دانند. اين روند غيريت سازى منشاء خشونت گروههاى افراطى است. پاسخى كه اين گروه هاى افراطى دارند معمولاً چنين است كه اشاره به تاريخ ١٠٠٠ هزار ساله تمدن خلافت اسلامى از زمان ظهور پيامبرِ اسلام و سپس خلفاى راشدين، خلافت امويه، خلافت عباسى و خلافت عثمانى و همچنين اشاره به احكامِ؛ تجارت ، نكاح و ازدواج، طلاق، ارث، معاملات وتجارت، احكام زكات و ماليات، احكام قضاوت، احكام كيفرى و احكام جهاد در آيات قرآن و سنت پيامبر دارند. كه دليلى براى جامعيت دين اسلام و اداره جامعه مى دانند.
اما اين گروه هاى افراطى فراموش كرده اند كه پايه هر تمدن و جامعه بشرى نهاد تعليم و تربيت و برانگيختن اخلاق و تكريم نوع بشر است كه اختصاراً عنصر فرهنگىِ تمدن ناميده مى شود. و با نگاهى به آيات احكام (معاملات و تجارت، ازدواج وطلاق، ارث، زكات و ماليات، قضاوت وكيفر و جزا و جهاد) در قرآن قابليت اجراى اين احكام بسيار دشوار است و در كشورهاى مدعى اجراى احكام اسلامى با دشوارى ها ومخالفت هاى داخلى وخارجى روبرو است ونتايج مثبتى به همراه ندارد و آمار جنايات و جرايم راكاهش نداده است كه اثبات اين ادعا خود موضوعى جداگانه است كه در فرصتى مناسب به آن پرداخته خواهد شد. وگروههاى تروريستى مجبور مى شوند براى اثبات حقانيت خود ابتدا برمبانى واصول دين تكيه كنند كه موضوعاتى هستند غير اثباتى و تنها با قبول يا رَدِّ شخص معتبر يا بى اعتبار مى گردد و با رَدِّ اصول مذهب از سوى هرشخص به معناى بى اعتبار اعلام كردن اصول مذهب است و شخص، مُرتدّ محسوب مى شود و كشتن او واجب است.
مفهوم ارتداد همراه با روشى هاى كه گروههاى افراطىِ مذهبى براى غيريت سازى مذهبى بكار مى برند تشديد غيريت سازى قوميتى توسط غيريت سازى دينى است. غيريت سازى قوميتى يعنى قرار دادن يك قوميت در برابر قوم ديگرى باهدف كسب قدرت يا امتياز براى گروه خاصى كه مدعى تسلط برقومى هستند.
اما اين تسلط و نمايندگى قوميتى امكان اثبات ندارد. چون با كدام كيفيت و مشخصه ىِ زبانى مذهبى نژادى يا نسبِ خانوادگى، چگونه مى توان تعلق شخص به قومى را شناسايى كرد؟ اين سوال تقريباً بى پاسخ است و تاكنون اشخاص مدعى هويت وحقوق قومى نتوانسته اند به اين سوالات پاسخ دهند!
شايد گفته شود گروههاى افراطى اسلامى شعار امت واحده اسلامى سر مى دهند. اما كافى است به اختلافات شديد مذهبى بين شيعه و سنى و گروههاى جهادى داشت كه ١٠ سال در جنگ باهم بودند و زمينه ظهور طالبان را در اثر همين غيريت سازى قومى و مذهبى به وجود آوردند و طالبان توانست با پشتیبانی درآمد عظيم نفتى برخى دولتها و خستگى مردم از جنگهاى داخلى بربيش از ٩٠٪ افغانستان تسلط كامل يابد و در نهايت با دخالت خارجى از حكومت ساقط شدند.
بدون ترديد شعار امت واحده اسلامى تنها يك شعار است و از پشتوانه فكرى واعتقادى كه داراى پيروانى راستين وصادق باشد برخوردار نيست و از نتايج ديگر شوم غيريت سازى قومى ومذهبى گسترش رياكارى دروغگوى و چاپلوسى است كه فرهنگ جوامع را به انحطاط و پستى مى برد. ماموريت اصلى هر دولتى كه شعار وحدت ملى مى دهد درهم شكستن اين غيريت سازى قوميتى و مذهبى و دينى است.
وحدت ملى زمانى معنا پيدا مى كند كه دولت اجازه ندهد، وحدت ملى كه متكى بر رنجهاى مشترك بشرى است بازيچه اى قدرت طلبان محلى و حاميان مذهبى آنان بشود.
. نويسنده: حميد تبرزن