کارل یونگ روانشان سویسی برای چندین سال از همکاران نزدیک فروید بود ولی برخلاف فروید معتقد نبود که موقعیت روحی و روانی ما ناشی از تجربیات و دوران کودکی است. به نظر او، امید، آرزوها و اهداف آینده نیز، باعث شکل گیری هویت هر فرد میشود.
کارل یونگ با تاکید بیش از حد فروید در باره امیال و لذت های جنسی و نقش آن در رفتار و بیماری های افراد موافق نبود. فروید معتقد بود که ناخوداگاه ما ناشی از سرکوب امیال ممنوع ما است. به نظر یونگ، ناخوداگاه ما منبع خاطرات و ماجراهای سرکوب شده اجداد ما است.
نظرات فروید در جوامع بشری با کنجکاوی و علاقه بیشتری روبرو شد ولی یونگ این شانس را نداشت چون موضوعات مورد بحثش به عرفان و معنویات و فلسفه نزدیک بود. اما بعضی نظرات کارل یونگ نظیر تقسیم بندی افراد به آدم های درون گرا و برونگرا، در روانشناسی معاصر مورد استفاده قرار می گیرد.
به نظر کارل یونگ، دلیل اصلی دست نیافتن بشر به شادی، این است که از روبرو شدن با تجربه و ایده جدید پرهیز می کند. وی معتقد است بعد از طی دوران کودکی و نوجوانی، وقتی که به دنیای بزرگسالی قدم می نهیم دسترسی و استفاده از الهامات ناخودآگاه برای ما محدود می شود. به جای آن، حساب و کتاب های آگاهانه نقش اصلی را ایفا می کنند. انگار به بشر گفته می شود دنیا دیگر جای ابراز وجود بی غل و غش که از دل بر می خیزد نیست.
یونگ روانشناس و متفکر سوئیسی که بهخاطر فعالیتهایش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتش تحت عنوان روانشناسی تحلیلی معروف است معتقد است که کودکی ما شبیه زندگی آدم و حوا در بهشت اولیه است که رفتار و حرکاتی طبیعی و معصومانه داشتند.
آرام و بی نیاز بودند و طبیعتا شاد هم بودند. اما گاز زدن میوه ممنوعهِ دانایی، باعث در هم شکستن معصومیت شان شد.
وقتی «ناخودآگاه» که منبع عظیمی از تجربیات و احساست مشترک بشری است از انسانها دریغ شود. وقتی یادگیری، ریسک پذیری و میل به تغییر، کاهش یابد، رسیدن به شعور و خردمندی هم کمتر نصیب افراد می شود.
جامعه به پول و شهرت و مقام، بهای بیشتری می دهد و همه ما در یک مسابقه خستگی ناپذیر، هر روز از ناخوداگاه فردی و جمعی که ایجاد کننده آرامش و دانایی است دور می شویم. و به همان نسبت، دسترسی به شادی و آرامش، مدام سخت تر می شود.