ضیاء یک جوان افغان که مهندس است و در یکی از پرواز های تخلیه از افغانستان به ایتالیا فرار کرد، میگوید من اهل ولسوالی جاغوری از ولایت غزنی هستم و 44 سال عمر دارم.
او گفت در افغانستان انجنیر معدن بوده و به عنوان جیولوجیست ارشد معنیت سروی ونقشه برداری کار میکرده .
وی میگوید که با خارجی ها هرگز همکاری نکرده اما برادر خانم برادرش دریور ایتالیایی ها در سفارت ایتالیا بود.
او میگوید که مدت 16 سال در وزارت معدن کار می کرد و رئیس انجمن جیولوجستان و رئیس شورای اهالی ساکنان قلعه شهاده ناحیه ششم شهر کابل بود.
وی گفت که مدت سه ماه در هندوستان کورس های مدیریت و اداره را آموزش دید و خارجی ها فقط در افغانستان آنها را آموزش داده است.
ضیاء در پاسخ به سوال که آیا خانواده دارد و آنها نیز با او آمده اند یا خیر، میگوید، بلی من خانم، 4 پسر و دو دختر دارم که متاسفانه در افغانستان مانده اند، اکنون تلاش دارم تا با همکاری دولت ایتالیا آنها را از افغانستان خارج کنم.
او میگوید من همچنان پنج برادر وچهار خواهرهم دارم .که جانهایشان در خطر است و همه برادران وخواهرانم نیز فامیل دارند .
در مورد علت فرارش میگوید که طالبان او را وادار به فرار و مهاجرت کرد و میافزاید: «من رئیس شورا ورئیس انجمن جیولوجستان بودم و طالبانن چندین مرتبه به بهانه های متفاوت او را به حوزه خواسته اند».
او گفت من از ترس جانم وادار شدم که با برادر خانم برادرم شب موتر را مبلغ دوهزار افغانی به کرایه گرفتیم طرف فرودگاه رفتیم. در راه، طالبان خیلی زیاد بودند آنها سوال نکردند، ولی در نزدیکی وزارت معدن آنها ما را متوقف نموده و مورد پرسش قرار دادند، ولی چون راننده همانند طالبان بسیار ریش بلند داشت آنها چیزی نپرسیدند. فقط چند متر را نپیموده بودیم که طالبان متوجه بکس های ما شدند و دوباره صدا زدند که متوقف شویم.
او میگوید که وی به راننده گفت که توقف نکند و آنها بالاخره از راه یکه توت داخل جاده شدند. سرک ها خیلی مزدحم بود:
«شب خانمها برای یک ساعت داخل موتر ها خوابیدند و ساعت دونیم دوباره حرکت کردند و تا نیم ساعت دیگر نزدیک نزدیک جوی رسیدند.»
او میگوید که نماینده سفارت ایتالیا برای شان گفت که ساعت چهار نوبت شما است خود را پیش در ورودی میدان هوایی برسانید.
من متوجه شدم که خیلی شلوع بود، کسانیکه کودکان کوچک داشتند آنها را بالای دو دست خود نگه داشته بعضی خانم از حال میرفتند و بیهوش میشدند. ما تقریبا در حدود هفتاد نفر از هرات آمده بودیم. جائیکه ما باید میرسیدیم دوصد متر دور بود و این فاصله رادر مدت سه و نیم ساعت طی نمودیم . ما آهسته مثل مورچه قدم برمیداشتیم.
بلاخره با بکس های سنگین به داخل راه پیدا کردیم. بکس های ما تلاشی شد و در یک مکانی مارا برد که چهار طرف اش را موانع گداشته بود .تقریبا چهار یا پنچ ساعت در انجا ماندیم وآب وغذا برای ما اوردند.
بعد یک اتوبوس مارا به بیرون فرودگاه انتقال داد. شب در بیرون خوابیدیم و روز دوم ما را نام نویسی نمودند و به داخل کمپ آمریکایی ها بردند.
یک شب در داخل کمپ ماندیم، شب دوم که قرار بود پرواز کنیم باز هم نشد و سرانجام شب سوم ما را از کمپ با هواپیما های امریکایی به پاکستان بعدا به کویت انتقال دادند. در کشور کویت ما را از طیاره نظامی امریکایی به هواپیمای ایتالیایی منتقل کردند و دو شب نیز برای سپری کردن تست کرونا، ثبت پولیس وانگشت نگاری وبایمتریک در میدان هوای رم ماندیم.
بعد سه شبانه روز دیگر را در کمپ Rossa Italianaماندیم تا واکسن کرونا شویم. بعدا ما را به یک هتل انتقال دادند و قرنطینه نمودند و برای ما لباس وهمچنان وسایل ضروری آوردند.البته تمام مراحل سفر ما مشکلات خود را هم داشت وخیلی سخت گذشت. هوا سرد بود دستشوی ها بسیار کثیف. مردم ایتالیا برای ما بسیار زحمت کشیده اند . تا کنون در قرنطینه قرار داریم.