امریکا به دنبال سودجویی از یورش تروریستی مسکو با اشاره به ردپای افغانستان در این رویداد
"تاریخ سیاست خارجه دولت امریکا، گویای اجرای اصل "تبدیل تهدید به فرصت" است، شرط "تبدیل تهدید به فرصت" در گروی عدم تعریف مطلق برای دوست، شریک و همکار در سیاست خارجی می باشد.
در اجرای اصل "تبدیل تهدید به فرصت" دوست شما می تواند دشمن شما بشود! و دشمن شما می تواند شریک سیاسی شما گردد!
فهم چنین منطقی در نگرش سیاسی و جهان بینی منفعت گرایانه ( پراگماتیسم امریکای ) قابل فهم است.
برای نمونه؛ به هنگام ظهور جریان های اسلامگرا در منطقه جنوب غرب آسیا تا شرق مدیترانه با نفوذ سیاسی و دادن کمک های مالی، دولت امریکا توانست در جهت تامین منافع راهبردی و دراز مدت ایالات متحده امریکا سمت و سوی فعالیت های گروه های جهادی و اسلامی را هدایت کند .
بسیاری تصور داشتند اقدامات حزب بعث عراق در راستای اتحاد خلق عربی با محور هویت عربی - اسلامی تهدیدی برای امریکا و غرب است. اما با دو جنگ خلیج فارس در روند 30 ساله گذشته رویدادهای منطقه خاورمیانه مشخص نمود این تهدید تبدیل به فرصتی شد که سرانجام، برنده نهایی ایالات متحده امریکا، و بازنده نهایی مردم عراق و سوریه بودند.
با یورش یازده سپتمبر به ساختمان مرکز تجارت جهانی نیویورک، پندار بر این بود که هیمنه ای دولت امریکا فروریخت اما دو جنگ افغانستان و جنگ خلیج فارس نشان داد، که این تهدیدها، با یک فرصت سازی برای دولت ایالات متحده امریکا سود آور است تا از ناحیه غرب آسیا دورقیب خود چین و روسیه را بیشتر در تنگنا ببرد. با سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی افغانستان و دوباره قدرت گرفتن طالبان که ذاتاً رودروی تمدن امروزین است بسیاری از نگرندگان سیاسی چشم به راه بودند تا بدانند که امریکا با تهدیدهای طالبان و دیگر گروه های تروریستی هم سو با طالبان که در خاک افغانستان لانه کرده اند چگونه واکنش می دهد.
اما دیدیم که به طرز پیچیده ای همین گروه های تروریستی برای هرکس که در منطقه غرب آسیا از امریکا حرف شنوی نداشته باشد ابزار فشار و آزار خواهد بود. از ایران گرفته تا پاکستان و روسیه! حتی یورش های تروریستی شبه نظامیان ارتش آزادی بخش بلوچ در پاکستان زیر این فرضیه قابل پیش بینی و توصیف است!".
"سخنان مک کال حاکی از کنایه ظریفی است که کنایه وار می خواهد بگوید؛ "بدانید اگر بخواهیم می توانیم عملیات تروریستی در خاکتان انجام می دهیم اما نه دستانمان آلوده به خون می گردد و نه در معرض اتهام خواهیم بود" و دیدیم به جای شش ماه، دو 2 هفته بعد یورش تروریستی مسکو رویداد".
تبرزن چنین نتیجه گیری کرد: "آنچه توصیف شد یک نمود از اجرای اصل " تبدیل تهدید به فرصت" در سیاست خارجی و امنیت ملی دولت ایالات متحده امریکا است کسانی توان اجرای چنین اصلی را دارند که در فرهنگ و دیدگاه آنان معیار و ملاک تشخیص دوست و دشمن بدست آوری سود است که فلسفه سیاسی پراگماتیسم امریکای آبشخور فکری دست اندرکاران سیاست خارجی دولت ایالات متحده امریکا است، که می توانند چنین روندی را پیش ببرند!".
"پس از این که طالبان در نشست دوم دوحه شرکت نکردند و با خواسته های امریکا همراهی نکردند و امریکا نتوانست به هدف هایش پس از نشست دوحه دست پیدا کند و طالبان هم در جریان یکسال پسین همچنان بیشتر با کشورهای مخالف امریکا در منطقه مانند: چین، ایران و روسیه همکنشی کرده و از درگیری و کشمکش با این کشورها پرهیز کرد، امریکا بیشتر حساس شده و یکسری تمهیدات را روی دست گرفت تا گروه طالبان را بیشتر زیر فشار قرار بدهد.
یکی از راه های که امریکایی ها تصور می کنند می توانند طالبان را مجاب بسازند در زمین امریکایی ها بازی بکنند تحریک کردنی یا زیر فشار قرار دادن طالبان از سوی پاکستان است. ارتش پاکستان زیر تاثیر نفوذ مستقیم سرویس های استخباراتی انگلیس و امریکا قرار دارد. و در جریان سالهای گذشته در موردهای بیشمار نشان داده که بیش از آن که منافع ملی پاکستانی ها را در مد نظر قرار بدهد در راستای هدف های غربی ها کار می کند. خوب با وجود اینکه در جریان بیست سال گذشته طالبان پیوندهای تنگاتنگی با پاکستانی ها داشتند و پاکستانی ها از آنها در عملیات های انتحاری در عملیات های نظامی کار می گرفتند و پاکستان در بحث های اقتصادی طالبان را کمک می کردند، اما پس از آن که گروه طالبان در افغانستان و در کابل جا به جا شدند. پاکستان برای هدف های امریکایی ها موضع خصمانه در برابر طالبان اتخاذ کردند و خلاف آن چیزی که تصور می شد ممکنه یک هم پیمان راهبردی برای طالبان پاکستانی ها باشند اما چون سیاست امریکایی ها ایجاب می کند، که پاکستان و طالبان در برابر هم قرار بگیرند خوب این رخ داده و می بینیم، که طالبان را از آدرس پاکستانی ها دارند زیر فشار قرار می دهند.
اما این به نوبه خودش و به تنهایی کفایت نمی کند و امریکایی ها در فضایی رسانه ای و دیپلماتیک در ماه های پسین به شدت بحث دوباره به میان آمدن گروه های تروریستی و بکار شدن آنها در افغانستان را بازتاب می دهد. همه ای از این کارکردها و کنش های رسانه ای و دیپلماتیکی باز نتیجه اش به آن بر می گردد که می خواهند طالبان را بیش از بیش زیر فشار قرار بدهند تا در راستای چیزی که نقش راه امریکایی ها تعیین می کنند آنها کار کنند".
"در بحث انتحار و انفجاری هم که در مسکو رخ داد بازهم به همین شکل امریکایی ها تلاش می کنند که روس ها را متقاعد بسازند، که آنها از آدرس کارکردهای گروه های تروریستی در افغانستان آسیب دیده اند و به گونه ای پیوندهای روس ها را با طالبان تیره تر بسازند و طالبان را از آدرس کشورهای همسایه خود شان هم بیشتر زیر فشار قرار بدهند. به این جهت من فکر می کنم که اشاره مستقیم امریکایی ها در رد پای افغانستان در یورش های تروریستی بیشتر برای زیر تاثیر قرار دادن سیاست طالبان در همراهی یا نا همراهی نکردن با امریکایی ها و کشورهای همسایه شان است".