آنها از محلات اجتماعی دیدن نمی کردند
یلینا سینیاوسکایا متخصص مشهور در باره تاریخ نظامی در کتاب خود تحت عنوان «سایکالوژی جنگ در قرن ХХ. تجربه تاریخی روسیه» (مسکو، سال 1999) نوشته که واقعیت افغانی تائثیر قوی بر سربازان و افسران شوروی بجا گذاشته بود. و یکی از فکتورهای تکان دهنده مذهبی بودن سراسرای باشندگان محلی می باشد. به این ترتیب برای جوانان ما که به روحیه الحاد تربیه شده بودند، بسیاری چیزها غیرعادی معلوم میشد.
سینیاوسکایا ی.اس. در اثر خود گفته های سرباز عادی بانیکوف آ.گ. ذکر کرده که در افغانستان در سال های 1985-1986 ایفای وظیفه نموده:« البته، نقطه اولی ما بازار ثابت گردید. گویی ما در قرن گذشته قرار گرفتیم: دهقانان در پیراهن های ژولیده، زنان اصلاً وجود ندارد، در نزدیک دوکان ها که در دیوار مونتاژ شده، در روی صندلی یا فقرا یا صاحبان این دوکان ها نشسته بودند...».
واقعاً هم، غیبت تقریباً کامل زنان در خیابانهای روستاها و شهرهای افغانستان به چشم میخورد، به ویژه اینکه در اتحاد شوروی، نمایندگان جنس لطیف بدون همراهی مردان جهت انجام امور خود آزادانه رفت و آمد مینمایند. و در کشوری دارای سنن سختگیرانه اسلامی آزادی شخصی وجود نداشت و هنگام جنگ گشت و گذار در خیابانها اصلاً خطرناک است.
آنها چادری می پوشند
در دهه 80 قرن بیستم، نمایندگان قشر اناث جمهوری های آسیای میانه که در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی شامل بودند، به اندازه کافی آزاد بودند و چادری نمی پوشیدند. اما در افغانستان به این نوع لباس چادری (بورکه) گفته می شود و زن مجرد حتی بدون آن از خانه نمی برآید. زنان جوان پایتخت از این امر استثناء نادر تشکیل میدادند که تحت تائثیر تبلیغات مفکوره های کمونیسم قرار گرفته بودند. اما پس از وخامت اوضاع کلی اجتماعی در کشور، چنین آزادی ها به یاد فراموشی سپرده شدند.
سینیاوسکایا می نویسد: «افغانستان به طور هم زمان در دو بعد - در قرون اوسطای تاریک و قرن XX منور قرار داشت که به طرز عجیبی علائم هر دو را با هم توام می کرد».
زنده ماندن در فقر
بسیاری از نظامیان انترناسیونالیست در خاطرات خود نوشته که پس از رسیدن به افغانستان، آنها اصلاً از فقر وحشت زده شدند که باشندگان محلی در آن زندگی می کردند. مردم در خانه های گلی غریبانه زندگی می کردند، زنان غذا را در تندور می پختند، بسیاری از آنها حتی لباس گرم و برخی حتی کفش نداشتند.
فیسون اس. سرباز عادی که در سال های 1980-1981 خدمت می کرد، در مورد برداشت خود گفت: "وقتی ما رسیدیم، زمستان بود. برف نبود، اما باد سخت سرد که تا به استخوان ها نفوذ می کرد، می وزید . ما سربازان حتی در لباس گرم احساس سردی میکردیم. و دهقانان محلی در آن زمان پا برهنه می رفتند. همه خانه های آنها از گل ساخته شده اند. آنگاه من دیدم که چگونه چوب به کیلوگرم فروخته میشود".
در عین زمان، زنان افغان از صبح تا شام در مزارع خود کار می کردند. همسران بسیاری از آنها یا کشته شده بودند یا به جنگ جلب شده بودند. با وجود خاک های فقیر سنگی زراعتی و نبود کود، آنها وسایل بقای خود را تامین میکردند.
در تیراندازی مهارت دارند
اگر در ابتدای عملیات در افغانستان مردم محلی با خوشحالی از سربازان شوروی به عنوان آزادیبخش استقبال می کردند که در مبارزه با «دشمنان» کمک میکنند، پس خیلی زود این نگرش ابتدا به شک و تردید و سپس به نفرت آشکار از سربازان دشمن مبدل گشت. از همینرو نه تنها مردان که خود را به مثابه مردم ملکی قلمداد میکردند، بلکه زنان نیز می توانستند بر پشت تیراندازی نمایند.
مانند اکنون، در آن سالها افغانستان به معنای واقعی کلمه از سلاح پر بود و همه ساکنان آن خواهی نخواهی مجبور بودند که استعمال آن را یاد بگیرند.
دلایل نفرت مردم محلی نسبت به سربازان شوروی در کتاب "سربازان جنگ افغانستان" (نووسیبیرسک ، چاپ سال 1999) که توسط یک شرکت کننده مستقیم در آن رویدادها، سرگئی بایارکین نوشته شده است، توضیح داده شده است. این تحقیق مستند شامل خاطرات سربازان-انترناسیونالیست است.
بطور مثال، مترجم نظامی کاپیتان الکسی چیکیشف (کندک 66 دیسانت تهاجی، ولایت غزنی، سال های 1984-1985) گفت: "... دلیل مجبور کردن نیروهای ویژه به قتل افغان های ملکی به دلیل" اقدامات پیشگیرانه "بود. با قرارداشتن در صحرا یا کوها هنگام اجرای وظیفه محاربوی در دوری از نیروهای اصلی، هر گروه از نیروهای ویژه نمی توانند بخود اجازه دهند که مکان آن کشف شود ... به همین دلیل نیروهای ویژه، وقتی که زندگی خود و اجرای وظیفه در معرض خطر قرار داشته باشد، نمی توانند به بازی بشردوستی اجازه دهد".
یعنی سربازان شوروی، بنا به عدم اعتماد بر افغانها، غیرنظامیان را به قتل می رساندند، زیرا آنها می ترسیدند که ممکن مسافر تصادفی به «دشمنان» راجع به آنها اطلاع دهد. زنان با دیدن پدران، برادران یا همسران خود که با اسلحه شوروی به قتل رسانده شده بودند، از آنها نفرت داشتند. و در اینجا، از ضربه بر پشت فاصله زیادی وجود نداشت.
هرگز الکل نمی نوشند
یکی دیگر از ویژگیهای ساکنان افغانستان، همراه با سنت های مذهبی که سربازان شوروی را حیرت زده ساخته بود، این بود که آنها هرگز در زندگی خود مشروبات الکلی نمی نوشیدند. اگر مردان، مخفیانه از اقارب یا همسایگان بیدار، می توانستند در جمع دوستان به خود اجازه نوشیدن مشروب بدهند، پس، در زندگی زنان الکل اصلاً وجود نداشت.
طور که معلوم است، در ترکیب قطعات محدود شوروی نمایندگان جنس لطیف - پرستاران، دوکتوران، آشپزان، سلمانی و غیره - نیز خدمت می کردند. هنگام معاشرت با افغان ها، آنها از این بسیار حیرت زده شده بودند که ساکنان محلی طعم مشروبات الکلی را نمی دانند.