هانس ولفگنگ میکائیل هانسون (Hans Wolfgang Michael Hansson) در مقاله منتشره در نشریه Aftonbladet (سویدن) می نویسد، اگر ما بعد از چند دهه به گذشته نگاه کنیم، فکر می کنم می توانیم ببینیم که چه چیز به مهمترین نقطه عطف مبدل گشته بود.
این چند هفته پیش اتفاق افتاد. این رویداد توجه خاصی را به خود جلب کرد، اما فکر نمی کنم که خیلی ها آن را به عنوان پایان نظم جهانی که با سقوط کمونیسم آغاز شده بود، درک کرده باشد.
این از نقطه نظر سمبولیک بس مهم بود.
سربازان امریکایی در شمال سوریه پایگاهی را ترک کردند که از آنجا با همکاری نزدیک با کردهای سوریه جنگ علیه «دولت اسلامی»* پیش می بردند. کردهای عصبانی شده و خشمگین از خیانت امریکایی ها ، قطارهای خائنان را بدرقه کردند و بسوی آنها کچالو (سیب زمینی) پرتاب میکردند.
تنها چند ساعت پس از خروج امریکایی ها، این پایگاه توسط سربازان روسی که به طور فعال عکس هایی را در توییتر منتشر می کردند، اشغال شد و نشان می دهد که امریکایی ها به چه سرعت در حال عقب نشینی هستند.
ایالات متحده امریکا خود را از جهان کنار میکشد
این بار، هیچ دیوار برلین سقوط نکرد، اما ایالات متحده داوطلبانه و بدون شلیک یک شلیک، از موقعیت مهم استراتژیک خود به نفع دشمن قسم خورده خود روسیه، امتناع ورزید. این بهترین تصویر از چگونگی کناررفتن ایالات متحده از جهان و صرفنظرنمودن از نقش سنتی خود به عنوان ابرقدرت است که نظم جهانی را به شدت کنترول می کرد.
با گذشت هشت سال جنگ، سوریه به مکانی تبدیل شده است، جای که در زمینه منازعه، قدرتهای بزرگ جهان جهت نفوذ می جنگند. برخی آن را جنگ جهانی سوم می نامند.
در زمان رئیس جمهور اوباما، ایالات متحده نمی خواست برای مدت طولانی در این درگیری شرکت کند. آنها پس از جنگ در عراق و افغانستان سعی کردند، از بن بست جدید نظامی جلوگیری کنند.
اما وقتی «دولت اسلامی» خلافت جدید خود را تشکیل داد و به یک سازمان تروریستی تبدیل شد، ایالات متحده دیگر نمی توانست فقط به آن نگاه کند و کاری نکند. اوباما ایجاد ائتلاف بین المللی برای نبرد با داعش را آغاز کرد. قطعات کوچک برای جمع آوری اطلاعات مهم و همکاری با متحدین در خشکه به سوریه اعزام شد.
این کار، در قدم اول از برکت کردها که نقش نیروهای زمینی ائتلاف را بازی کردند، ممکن شد.
عملکرد به مثابه مدیر بیزنس
اگرچه باراک اوباما هنوز در تلاش بود، تا مشارکت ایالات متحده در عملیات نظامی بین المللی را کاهش دهد، اما پس از جنگ جهانی دوم، چنین رئیس جمهوری امریکایی وجود نداشت که داوطلبانه از نفوذ و اهرم های امریکا دست بکشد، بدون اینکه حتی برای آنها جنگیده باشد.
ترامپ پیامدهای ژئوپلیتیکی اقدامات خود را نمی بیند. او فقط به چگونگی تحقق وعده های انتخاباتی فکر می کند و مانند یک رهبر مشاغل عمل می کند که نمی خواهد پول را صرف "چیزهای بی فایده" کند. به نظر می رسد که او حتی روسیه را به مثابه حریف در عرصه بین المللی نمی بیند، بازیکنی که علایق اش از بسیاری جهات با منافع ایالات متحده در تضاد است. یا او اصلاً هیچ پروای این را ندارد.
این اکنون مهم است وقتی که بازیکنان جدید نظم فعلی جهان را به چالش می کشند. این به گونه مثال، در 11 سپتمبر سال 2001، هنگامی اتفاق افتاد که «القاعده»* تعداد حملات چشمگیر را در قلب ایالات متحده انجام داد.
در همه این موارد، نظم جهانی فعلی به چالش کشیده شد. اما پس از آن ایالات متحده به وضوح با این مخالفت كرد.
این مساله ای کاملاً متفاوت است وقتی که کسی که به طور کلی نظم جهانی را کنترل می کند، داوطلبانه عقب نشینی می کند و خلاء قدرت را ایجاد می کند که دشمنان این نظم جهانی می توانند آن را پر کنند.
ترامپ مانند یک اسب واقعی ترویان عمل می کند. او همه چیز را خراب می کند که برای مدت زمان طولانی به کشور و متحدانش اجازه می داد، اوضاع را کنترل کنند. او با دوستان سابق خود به عنوان دشمن رفتار می کند - و برعکس. این اعتماد به نفس به عنوان یک متحد را تضعیف می کند.
بنابراین، نظم جهانی لیبرال در معرض خطر بزرگی قرار گرفته است. خیلی زود است که بگوییم چه چیزی جایگزین آن خواهد گردید.
فقط می توانیم فرض کنیم که نظم نوین جهانی بسیار پایدار خواهد بود و چندین مرکز قدرت منطقه ای خواهد داشت و دیگر یک ابرقدرتی وجود نخواهد داشت که تقریباً همه چیز را با کمک گروهی از متحدان وفادارش کنترل کند.
*سازمان های ممنوع در فدراسیون روسیه