پروفیسور ویکتور دیوید هانسون (Victor David Hanson) در کورس-آنلاین کالج هیلیس دیئل (Hillsdale College) تحت عنوان «جنگ جهانی دوم» راجع به این معلومات میدهد که چگونه عملیات زمینی بر سلسله کامل وسایل و تاکتیک های اتکا میکرد که به نوبه خود به علل جغرافیایی، تاریخی، قوماندانی نظامی و سیاست مربوط بودند.
برخی از رایج ترین تصورات غلط دانشجویان رشته تاریخ درباره مشارکت نیروهای زمینی ایالات متحده در جنگ جهانی دوم را تصحیح میکنیم.
1. در آستانه جنگ جهانی دوم اردوی ایالات متحده ضعیف بود
در آغاز جنگ جهانی دوم نیروهای مسلح ایالات متحده از نقطه نظر تعداد خود از نیروهای پرتگال کمتر بود. از آنها فقط در صورت بروز تشنج، بطور مثال، در حوزه کارابین یا امریکای جنوبی استفاده میشد، ولی توان انجام عملیات بزرگتر مانند عملیات مداخله در مکسیکو یا کانادا، نداشتند. امریکایان به مداخله در جنگ علاقمند نه بودند. اکثریت امریکایان به خاطر مداخله در جنگ جهانی دوم را نمی خواستند که مساعی آنها در جنگ جهانی اول به هیچ وجه با تلاش های حقیقی آنها مطابقت نداشتند. بعد از پیرل-هاربور در تاریخ 7 دسمبر سال 1941 ایالات متحده مجبور شدند با عجله فعالیت های جنگی را در پیش گیرند. جاپان که از سال 1931 در چین می جنگید و جرمنی که از سال 1939 در اروپا می جنگید، به دشمنان اردوی نسبتاً کوچک امریکا مبدل گشتند. باوجود این دونیم سال بعد امریکا در نبردها در افریقای شمالی، ایتالیا و در جزیره گوادالکانال برنده میشد. امریکا از برکت نیروی هوایی، توپچی و قوماندانی مطمئین خود که سربازان را به مخاطره نمی انداختند، تلفات کم متحمل شد.
2. اولین مداخله زمینی امریکا در نورماندی رخ نه داد
تعداد بسیار زیاد اشتباهاً فکر میکنند که امریکایان برای اولین بار در صحنه فعالیت های جنگی در روز به اصطلاح D وارد عمل شدند. در اصل ایالات متحده رسماً راجع به شرکت خود در جنگ در دسمبر سال 1941 بعد از بمباردمان پیرل-هاربور اعلام داشت و در تاریخ 11 می سال 1942 کمک مستقیم به انگلستان در شمال افریقا آغاز کرد.
متفقین در مورد پیاده شدن در اروپا از تاخیر کار می گرفتند، چون در آن زمان اردوی شوروی در حدود 2،1 میلیون سرباز آلمانی در سال از بین می برد. آنها استراتژی برای حمله بر حاشیه طرح کردند، در حال که اتحاد شوروی در مرکز می جنگید، این به امریکا وقت زیاد برای افزایش قطعات خود فراهم می ساخت. وینستون چرچیل و رئیس جمهور ایزنهاور از ابتدا سرکوب هیتلر را از جنوب، با واردشدن به ایتالیا از افریقا، پلان نموده بودند.
متاسفانه، جغرافیای پیچیده ایتالیا برای تحقق این استراتژی مزاحمت میکرد. این کشور توسط چند دریا و سلسله کوه ها از هم جدا شده که عبور از آنها بسیار دشوار است. امریکایان و انگریزان از سیسلی آغاز کردند، اما به زودی فهمیدند که این آسیب پذیرترین محل اروپا نیست و اشتباه کرده اند. باوجود این پلان آنها موفقیت خود را در امر از بین بردن منابع اردوی جرمنی نشان داد.
3. در صحنه فعالیت های جنگی بحرالکاهل نیروهای امریکایی بین دو جبهه تحت فشار قرار داشتند
پیروزی در صحنه فعالیت های جنگی در بحرالکاهل معمولاً توسط «خیززدن» از جزیره به جزیره، یا «حرکت موجی» توضیح میشود. باید گفت که مبارزه با جاپان در دو جبهه جریان داشت: در راس یکی از آنها سترجنرال دوگلاس مکارتور (Douglas MacArthur) و در راس جبهه دوم — ادمیرال بحریه چیستیر نیمتز (Chester Nimitz) قرار داشت. هر کدام از قوماندانان به شیوه خود عمل میکرد.
مکارتور در سال 1941 هنگام حمله ناگهانی جاپانیان در فلیپین قرار داشت. او به آسترالیا فرار کرد، اما وعده داد که بر میگردد، تا مردم فلیپین و اسران امریکایی را آزاد کند.
تا سال 1944 مکارتور و نیمتز هرکدام بر پیروزهای خود در گوینی جدید و در جزایر مارییان دست یافتند.
مکارتور، با پیروی از وعده خود، بر مداخله کامل در فلیپین پافشاری میکرد. نیمتز از جانب دیگر، فکر میکرد که برخی جزایر فلیپین فقط به مثابه پایگاه استفاده شوند و توجه خود را بر قایم نمودن کنترول بر جزایر که جاپان را احاطه کرده، متمرکز ساخته بود.