کیم ستینلی روبینسون (Kim Stanley Robinson) در مقاله منتشره در روزنامه The Guardian انگلستان مینویسد، صحبت راجع به شهرها به جروبحث در باره موضوع گره ها در جال ماهی گیری شباهت دارد. آنها مهم اند، ولی این فقط بخش از جال است و فقط بخش از وظایف آن را اجرا میکند. صحبت جداگانه راجع به گره ها بی مفهوم است، چون جال در مجموع مهم است.
شهر بخش از سیستم است که ما به خاطر حفظ زندگی بشری در روی زمین برگزیده ایم. مردم معمولاً شهرها را دوست دارند و آنها در آنها، تقریباً از 10000 سال قبل، زمانیکه زراعت بوجود آمد، زندگی میکنند. از همینرو ما این را مدنیت می نامیم. تاریخ بوجودآمدن آن نشان میدهد که چگونه از فیض زراعت شهر بوجود آمد و چگونه غذای مردم مسکون در شهرها را تامین میکرد که بصورت منظم تغذیه میکردند. شهر بدون مزارع و فارم ها و همچنان بدون حوزه های دریایی که آب آنها را تامین میکنند، زنده مانده نمی تواند. به این ترتیب، اگرچه شهر مهمترین عنصر مدنیت معاصر شمرده میشود، این فقط بخش از سیستم کامل است.
در سیاره ما هشت میلیارد نفر زندگی میکند. این رقم بزرگ است، زیرا فقط نیم قرن قبل تعداد ما دو برابر کمتر بود. این تجربه تصادفی است و ما نمی دانیم که آیا بیوسفییر زمین نیازمندی چنین تعداد عظیم مردم را تامین خواهد کرد یا خیر و آیا چنین حجم عظیم زباله ها و مواد زهری را، آنهم چنین بار را برای مدت زمان طولانی، بر مبنای احیای خودی و جبران خودی، تحمل خواهد کرد یا نه. ما این را فقط بصورت تجربوی معلوم نموده میتوانیم.
حالا ما از پیروزی فاصله زیادی داریم. طبق ارزیابی سازمان تحقیقاتی Global Footprint Network، تا اگست هر سال ما ذخایر همه ساله جبران شونده منابع را مصرف میکنیم و بعد از آن منابع را مصرف میکنیم که جبران نمی شوند. در ماهیت امر، ما آنها را از نسل های آینده دزدی میکنیم. در اصل ما تخم بذری را میخوریم. در عین حال به اتموسفییر گاز کاربن دای اکساید نشر میکنیم و این کار را با چنان حجم انجام میدهیم که در سیاره تغییرات خطرناک اقلیمی رخ میدهند که زیان کاملاً معین را به زراعت میرساند. چنین وضع برای مدت زمان طولانی حفظ شده میتواند. صحبت بر سر سال ها و ده ها سال مطرح بحث می باشد.
تلاش مردم جهت ورود به شهر به اساس خواهش یا ضرورت فرضی امکانات خوبی بوجود می آورد. اگر ما نسبت به مساله شهری شدن طور لازم برخورد نمائیم و این پروسه را درست رهبری کنیم، ما میتوانیم بخش قابل ملاحظه روی زمین را از نسل بشر پاکسازی نمائیم. این برای بسیاری انواع در حال از بین رفتن که ما با آنها در روی زمین مشترکاً زندگی میکنیم، همچنان برای خود ما، مفید ثابت خواهد شد.
مقصد من پلان است که ادوارد اوسبورن ویلسون «نیم زمین» می نامد. کتاب او با عین نام به مفهوم خوب کلمه تحریک آمیز است و من فکر میکنم که راجع به آن به حد کافی صحبت نمی کنند، به خاطریکه مفکوره محوری ارایه شده در آن بسیار شدید و افراطی معلوم میشود. چون مردم در هر صورت سرزمین های شان را ترک میکنند و به شهر رو می آورند، پس نظریه «نیم زمین» میتواند به ما در تنظیم این پروسه کمک کند و از ششمین نابودی کتلوی که ما آن را فعال ساخته ایم و بر بشریت ضربه قوی وارد خواهد ساخت، جلوگیری نماید.
این نظریه — فقط یکی از چند چارچوب ممکن بقای نسل بشر می باشد. شهر را نیز باید سرسبز و پاک ساخت. ما باید ترانسپورت عاری از هایدروکاربن ها ایجاد کنیم و تولید انرژی برق را سازماندهی نمائیم.
این همه ممکن است. این همه را باید انجام دهیم، اگر ما میخواهیم در زمان فوق العاده تهدیدکننده زنده بمانیم و آن را به نسل های بعدی به میراث بگذاریم. ما الترناتیف نداریم، به خاطر که سیاره دوم وجود ندارد، پلان احتیاطی B نداریم و ما فقط یک سیاره داریم و نوع ما مکلف است خود را به جریانات انرژی بیوسفیر عیار سازد. پروژه ما چنین است. مفهوم زندگی در همین نهفته است، اگر شما مفهوم را در آن جستجو میکنید.