مردی که متهم به دزدی شده بود در جلسۀ محکمه حاضر شد، قاضی از وی میپرسد: «آیا شما به مکتب متوسطۀ نایتلوس میرفتید؟»
با همین جمله، متهم که قاضی را میشناسد احساساتی شده و با گریه میگوید: «اوه خدای من!».
سپس قاضی به وی میگوید «همیشه فکر میکردم چه اتفاقی با شما افتاد، متأسفم که شما را اینجا میبینم».
قاضی سپس این دوست قدیمیاش را به حاضران دادگاه معرفی میکند: «او بهترین شاگرد مکتب ما بود، من و دیگر شاگردان با وی فوتبال بازی میکردیم…»
دو سال پس از این اتفاق، حالا قاضی با گذاشتن یک وثیقه دوستش را از زندان خارج ساخت. قاضی به وی توصیه کرد که راه خوب پیش بگیرد و این خوبی را، با خوبی کردن به یک انسان دیگر جبران کند.