بانو حیدری حدوداً هشت سال قبل از مهاجرت به وطن برگشت تا با توجه به رشتهی تحصیلی و علاقهایکه به فلمسازی داشت، مشکلات جامعهی خودش را به تصویر بکشد. اما به قول خودش، وقتی به افغانستان برگشته، دیده که مشکلات افغانستان فراتر از آن است که صرفاً به تصویر کشیده شود و باید عملاً برای درمان دردها و حل مشکلات، دست به کار شد.
سنگبنای کمپ مادر
بانو حیدری با توجه به اینکه یک برادر معتاد به مواد مخدر به اسم حکیم داشته، آستین بر میزند که در راستای تداوی معتادین و برگرداندن آنها به زندگی عادی فعالیت کند. لیلا میگوید:
"برادرم معتاد بود و من به تمام معنا درک میکردم که یک معتاد کیست و خانوادهاش چه آسیبی از معتاد بودن او میبیند و بازگرداندن آنها به زندگی عادی، چه پیامدهایی دارد".
لیلا حیدری در آغاز یک خانه را در غرب کابل به کرایه میگیرد تا بتواند تعدادی از معتادین به مواد مخدر را به آنجا برده و تحت تداوی بگیرد. سپس زیر پل سوخته (منطقهی تجمع معتادین در حومهی غربی شهر کابل) میرود تا با معتادین صحبت کند. بانو حیدری میگوید:
"وقتی برای اولین بار زیر پول سوخته رفتم، وحشت کردم. جهنم را به معنای واقعی کلمه دیدم و حس کردم. جوانانی که میان لجن و گندآب زندگی میکردند و کرامت انسانیشان نقض میشد".
بانو حیدری میگوید که خیلیها از معتادین میترسند چون ظاهر ترسناک شبیه زامبیهای فلمهای سینمایی دارند، اما برای من ترسناک نبودند، چون برادرم حکیم، یک معتاد بود. برای من هر معتادی، یک حکیم است که باید تداوی شود. حکیمی که خانواده دارد، زن و بچه دارد، خواهر و برادر دارد. برای همین من بدون هیچ واهمهیی زیر پل سوخته رفتم و با معتادین حرف زدم. از آنها پرسیدم که میخواهند به زندگی پاک برگردند یا نه؟ آنها خیلی علاقهمندی نشان دادند. اینجا بود که سنگ بنای کمپ مادر را گذاشتم تا آدرسی باشد برای نجات زندگی معتادین.
بانو حیدری میگوید:
"در آغاز وقتی تعدادی از معتادین را به کمپ مادر بردم، با سختیهای بسیار فراوانی مواجه بودم. تنها منبعی که برای رهنمایی در اختیار داشتم، گوگل بود. با توجه به اینکه نه کمپیوتر داشتم و نه دسترسی به انترنت. روزها از آخر دشت برچی به کوته سنگی میآمدم تا در گوگل جستجو بکنم که درمان را از کجا شروع کنم و قدم بعدی چیست؟ کسانی را که به کمپ مادر آورده بودم، اکثراً اوضاع بسیار وخیم داشتند. ادرار و مدفوع خویش را کنترل نمیتوانستند، از لحاظ روانی بسیار وحشتناک بودند، گاهی تشنج میکردند و ساعتها متشنج باقی میماندند. هیچ داکتری حاضر نمیشدند مریضهای مرا معاینه کند یا دارو تجویز کند. اینجا بود که تنهایی را با تمام وجود حس میکردم. ساعتها گوشهی مینشستم و گریه میکردم.
لیلا حیدری میگوید که اکثر کسانی که زیر پل سوختهاند، کسانی اند که قبلاً در اردوی ملی بودهاند و در فنون نظامی، خبره اند. به قول بانو حیدری، جای مرمی روی بدن اکثریت آنها هویدا است و زخمهای عمیق باقی مانده از دوران خدمت در اردوی ملی، بیانگر جانفشانی آنها است. اما حالا زیر پل سوخته و در جهنم واقعی دارند میسوزند.
بانو حیدری میگوید:
"برادر خودم در دوران نجیب یک تانکیست بسیار فعال بوده، حدوداً 200 نفر زیر دستش در ارتش خدمت میکرده، اما وقتی من از مهاجرت برگشتم، با حکیمی مواجه شدم که کنترلش دست خودش نبود، به حدی که توان نشستن در یک محفل یا مجلس را نداشت".
اینکه چهچیزی باعث میشود مردم به اعتیار رو بیاورند، به قول خانم حیدری شرایط داخلی افغانستان و شرایط مهاجرین در بیرون از کشور است. افغانستان کشوری در حال جنگ است، این جنگ چندین دهه است که گریبان افغانستان را گرفته. بانو حیدری میگوید وقتی با معتادین صحبت میکردم، بسیاری از آنها میگفتند که در دوران خدمت شان در اردوی ملی، اعاشهی شان نیم کیلو چرس بوده. شما از نظامیایکه اعاشهاش نیم کیلو چرس باشد، چه توقعی دارید وقتی از ارتش بیرون انداخته میشود؟ به همین ترتیب، تعدادی از این معتادین در دنیای مهاجرت مبتلا شدهاند. کشورهاییکه که اصحاب کارشان برای بهرهکشی بیشتر به کارگران افغانی مواد مخدر میداده و بعد از اینکه اعتیاد آنها به حدی میرسیده که به یک آدم بیمصرف تبدیل میشده، آنها را اخراج میکرده. در کنار این دو عامل، عامل سومی هم در قسمت روآوردن جوانان به مواد مخدر تاثیرگذار است و آن عدم آگاهی از بیماری اعتیاد و بیسوادی در جامعه است. مردم افغانستان در قسمت بیماری اعتیار و پیامدهای آن، آگاهی بسیار اندکی دارند. ورنه اگر خانوادهها نسبت به اعتیاد آگاهی کافی داشته باشند، از رفتار اعضای خانواده (مخصوصاً نوجوانان و جوانان) میفهمند که او اعتیاد دارد یا نه.
مراحل اعتیاد
لیلا حیدری میگوید که اعتیاد چندین مرحله دارد. مرحله اول، مرحله طلایی است. مرحلهایکه یک نفر مواد مصرف میکند اما کسی خبر ندارد و ثروت، اعتبار و خانوادهی او سرجایش است. مرحله دوم، مرحلهایست که یک معتاد، ثروت خود را از دست میدهد. در مرحلهی سوم، معتاد اعتبار و محبوبیت خود در خانه و جامعه را از دست میدهد. در مرحلهی چهارم، او از خانه رانده میشود و کارتن خواب (اصطلاحی که برای آواره شدن معتادین در کوچهها و زیر پلها به کار برده میشود) میشود. در مرحلهی پنجم، اعتیاد به حدی میرسد که معتاد از زندگی خسته میشود. در چنین یک مرحلهیی، یک معتاد بیشترین آمادگی را برای بازگشتن به زندگی عادی دارد که باید دستش گرفته شود.
دستآوردهای کمپ مادر
لیلا حیدری در طول هفت سال فعالیت خویش در عرصهی تداوی معتادین، حدوداً چهارهزار نفر را در کمپ مادر بستر کرده و از این چهارهزار نفر، یک هزار آن به زندگی سالم برگشتهاند و اکنون پاک اند. بانو حیدری در کمپ مادر که به قول خودش یک کمپ محقر و باحداقل امکانات است، برای معتادینی که علاقه به فراگیری قالیبافی داشته باشند، امکانات آموزش قالیبافی را فراهم کرده است و بسیاری از آنهاییکه پاک میشوند، این صنعت را فرا میگیرند.
بانو حیدری معتقد است که برای کسی که از دام اعتیاد رهایی مییابد، مهمترین مسئله امنیت مالی است. کسی که امنیت مالی داشته باشد، تا حدی امنیت روانی نیز خواهد داشت. اما اکثریت کسانی که در کمپ مادر پاک شدند، بعد از اینکه وارد جامعه شدند و برای یافتن شغل و کار از همه جا پس زده شدند، دوباره تحت فشارهای روانی قرار گرفته و به اعتیاد روی آوردند. بانو حیدری علاوه میکند که کمپ مادر تا جاییکه امکان داشته، در قسمت ایجاد شغل با نجات یافتگان کمک کرده، حتا با بسیاری از این جوانان در تشکیل خانواده و زندگی مشترک، همکاری نموده است. به قول بانو حیدری، بسیاری از کسانی که به زندگی عادی برگشتهاند، تشکیل خانواده داده و اکنون دو-سه بچه دارند.
انتخاب مریضها
بانو حیدری در خصوص اینکه چه کسی را به کمپ مادر ببرد و تحت درمان قرار بدهد، تنها معیارش این است که خود معتاد حاضر به تداوی شود. او میگوید که برای من، سن، زبان، دین، قوم و جنسیت معتاد مهم نیست. برای من بنا کردن یک ستون برای خانوادهها اهمیت دارد، چون هر فردی که معتاد میشود، در حقیقت یکی از ستونهای خانوادهاش، شاید هم تنها ستون خانوادهاش فرو میریزد و هیچ چیزی لذتبخشتر از بناکردن دوبارهی این ستونها نیست. بانو حیدری میافزاید تنها چیزی که در درمان یک معتاد موثر تمام میشود این است که خود معتاد از اعتیاد خسته شده باشد و دستگیری چنین آدمها، به بازگشت به زندگی عادی منجر میشود.
چالشهای فراراه فعالیت لیلا حیدری
لیلا حیدری میگوید در اوایل، از اینکه من یک خانم بودم و بیست و چهار ساعت میان 30-40 مرد زندگی میکردم و آنها را تیمار میکردم، برای جامعه قابل پذیرش نبود. نگاه جامعه به من، نگاه منفی و ناامید کننده بود. به حدی که کمپ مادر در کنار مصلی قلعه نو قرار داد و من و برنامهام موضوع سخنرانی ملای مصلی در هر هفته و جمعه بودم و ملا از مردم میخواست که بر کمپ مادر حملهور شده، مرا تنبیه کنند یا شاید هم میخواست شبیه فرخنده بکشندم. هرچند حالا فعالیتهای من در کمپ مادر نتیجه داده و برای بخشی از جامعه پذیرفته شده، با آنهم بزرگترین چالش فراراه تداوی معتادین در کمپ مادر مشکلات اقتصادی است. او میگوید محدودیت اقتصادی باعث میشود آنگونه که باید، معتادین رسیدگی نتوانم و افراد کمتری را تحت مداوا قرار دهم. اما مشکلات اقتصادی، تنها ریسمانی نیست که دست و پای بانو حیدری را در این راه میبندد. او از سنگاندازیهای دولت و باندهای مافیایی شکایت دارد. بانو حیدری میگوید:
"دولت هیچ همکاریای با کمپ مادر نداشته، نه تنها همکای نداشته که مدام سنگاندازی میکند. چون دستآورد کمپ مادر در این راستا، برابر است با ناکامی دولت در این خصوص. دولت با حداکثر امکانات و منابع مالیایکه مختص این امر از جامعه جهانی دریافت کرده، هیچ دستآوردی ندارد اما کمپ مادر با حداقل امکانات، دستآورد قابل ملاحظهیی دارد".
لیلا حیدری سال 2013 یک کمپ زنانه باز میکند که به تداوی خانمها و دخترانی که به اعتیاد رو آوردهاند، بپردازد. اما بعد از هشت ماه، به دلیل مشکلات مالی، مجبور میشوند این کمپ را ببندد. لیلا حیدری میگوید که در خلال این هشت ماه، مدام از سوی گروههای مافیایی تهدید میشده که باید کمپ مادر را ببندد و اجازه دهد خانمهای معتاد، به شغل و اعتیاد شان برگردد. به باور بانو حیدری، این گروهها از خانمهای معتاد به عنوان توزیع کنندهی مواد و بهرهگیری جنسی استفاده میکرده.
مشوقها و حامیان لیلا حیدری
لیلا حیدری در آغاز فعالیت، از سوی همه نکوهش و سرکوب میشود. هیچ کسی به توانایی او به این دلیل که بانو حیدری یک زن است و معتادین خیلی خشن، باورمند نبوده. اما لیلا حیدری خودش به تواناییهای خود باور داشته و مقاومت میکند. اما بعد از مدتی، داستان فرق میکند. خیلیها به توانایی او پی میبرند و به این مسئله که زنان نیز توانمند اند. بانو حیدری از رسانهگران به عنوان کسانی که دستآوردهای او را منعکس کردند و به انسانیت و توانایی زنان باورمندند، به عنوان حامیان و تشویقکنندگان خود در این راستا یادآوری نمود.
ماجرای خبرنگار تلویزیون پارلمان
چندی قبل کسی به اسم نوید سلطانی که یکی از خبرنگاران تلویزیون ولسی جرگه است، بدون اجازه وارد حریم لیلا حیدری شده بود و او را به ترویج فحشا و معتادکردن جوانان متهم کرده بود. لیلا حیدری میگوید که هرچند رسانهها همواره او را در راستای تداوی معتادین تشویق و حمایت کردهاند اما خبرنگار تلویزیون ولسی جرگه او را ترور شخصیت نموده و میخواست با نشر یک گزارش، به نحوی احساسات عمومی جامعه را علیه من تحریک نماید و مرا نابود کند. اما موفق نشد. سطح آگاهی در جامعه به حدی رسیده که حداقل در این خصوص تمیز قایل شوند که چه کاری بد است و چه کاری خوب.
لیلا حیدری میگوید که در ابتدا ترسیده بودم. شبی که گزارش نشر شد، من کمنتهای مردم را میخواندم. خیلیها میخواستند من کشته شوم، سوزانده شوم، درست مثل فرخنده. فرخندهایکه فرصت دفاع از خود را نیافت و خیلی سریع بدست این تیپ آدمها کشته و سوزانده شدند. آدمهایی که میانهیی با منطق ندارند و تشنهی خشونت اند.
بانو حیدری علاوه میکند که برای اولین بار آرزو میکردم که ای کاش ویزهی هند را میداشتم و فرار میکردم. چون به هیچ عنوان نمیخواستم بچههایم بیسرپرست شوند. اما من ویزهی هند را هم نداشتم و ماندم. اما وقتی حمایت مردم را در صفحات مجازی و رسانهها دیدم، امیدوارتر شدم.
بانو حیدری میگوید که برای پیگیری این اتفاق شوم، دو و نیم ماه قبل در کمیسیون تخطی رسانهها شکایت درج کردهام. جلسهای که قرار بود برای پیگیری این موضوع دایر شود، هنوز دایر نشده. لیلا میگوید که به لوی سارنوالی هم مراجعه نموده و لوی سارنوالی منتظر نتیجهی جلسهی کمیسیون تخطی رسانههاست که هنوز برگزار نشده و معلوم هم نیست کی برگزار میشود.
بانو حیدری شکایتی هم در کمیسیون مستقل حقوق بشر درج کرده که به قول بانو حیدری، این کمیسیون یک نهاد ناظر است و کار خاصی در زمینه انجام داده نمیتواند. با این وجود، بانو حیدری به بررسی این ترور شخصیت و نقض حریم خصوصی، باورمند نیست. او معتقد است که فساد، مانع اصلی رسیدگی به پروندهی نوید سلطانی است.
پیام آخر
لیلا حیدری میگوید که بعضیها بر این باور اند که من دنبال پروندهسازی برای رفتن به خارج از کشور ام. باید بگویم که دوبار مستقیماً مورد تهاجم قرار گرفتهام که بعد از آن میتوانستم خیلی راحت از افغانستان خارج شوم. اما من ماندگار شدم. من میخواهم هزاران لیلا حیدری در این جامعه جرئت کنند و آستین بر بزنند و در جامعه فعالیت کنند و مردم هم آنها را حمایت کنند.
بانو حیدری میگوید آرزومندم روزی برسد که خانمها از ترس اینکه مبادا با سرنوشت فرخنده مواجه شوند، در چهاردیواری خانه محبوس نباشند. زنها توانا اند و باید از تواناییهای خود بهره بگیرند و جامعه نیز زنان را به عنوان انسان، بپذیرند و برای شان حرمت قایل شوند.