در مقاله گفته شده، حالا روسیه میخواهد حضور امریکا را در افغانستان محدود سازد و نقش قدرت را بر دوش گیرد که میتواند آشتی گروه های مختلف را تضمین کند.
لورینزو ویتا (Lorenzo Vita) در مقاله منتشره در نشریه «Gli Occhi Della Guerra» ایتالوی می نویسد، فهمیدن تاریخ نوین افغانستان، بدون دانستن فیصله اتحاد شوروی در مورد مداخله در افغانستان و حمایت امریکا از مجاهدین ناممکن است.
مولف می نویسد، روسان، با خارج نمودن نیروهای خود در سال 1989، دیگر نمی خواستند در امور این کشور مداخله کنند: بر پرابلم های داخلی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی با گذشت زمان هراس تکرار جنگ نو فاجعه بار، عدم موجودیت علاقمندی و همچنان مداخله غرب علیه طالبان و آغاز جنگ طولانی نو افزوده شدند که در نتیجه آن افغانستان تا به حال سرزمین منازعه دوامدار باقی مانده، جای که قتل و کشتار همچنان ادامه دارد.
پارتل «Gli Occhi della Guerra» می نویسد، در سال های اول مداخله غرب در افغانستان، مسکو از ایتلاف بین المللی حمایت میکرد. به اساس معلومات پنتاگون، تا سال 2012 روسیه به بیش از 2200 پرواز بر فراز خاک خود و عبور 45 هزار کانتینر و 379 هزار سرباز از طریق زمین اجازه داده است. این ارقام به وضاحت همکاری مثمر بین دو قطب جهان را، حد اقل، تا ختم عصر اوباما، ثابت می سازد. همه چیز با فرارسیدن بحران در سوریه و آغاز جنگ داخلی در اوکراین تغییر کرد: از آن لحظه روسان در مورد قطع استفاده نیروهای ایتلافی ناتو از پایگاه های خود فیصله نمودند. این فیصله همزمان با احیای دلچسپی مسکو نسبت به افغانستان و، عمده تاً، نسبت به تکامل منازعه اتخاذ شده، منجمله، این امر به حضور نظامی امریکا و ظهور جبهه «دولت اسلامی» در خاک افغانستان مربوط میشد — این تهدید نو افزایش تماس ها بین کرملن و طالبان را جهت جستجوی راه حل منازعه در افغانستان به یک ضرورت مبرم مبدل ساخت.
به عقیده مولف، روسیه نمی تواند «افغانستان را به علل مختلف نادیده بگیرد». اول اینکه، علت این امر مستقیماً به تحکیم امنیت داخلی آن مربوط میگردد. افغانستان با تاجکستان، متحد مسکو، همسرحد است که در آن مهمترین پایگاه های نظامی قرار دارند و در عین حال، این کشور، عمده تاً، به ناحیه تقویت اسلامگرایی افراطی مبدل میگردد که تهدید بسیار جدی را برای مسکو به بار می آرود. پیشروی «دولت اسلامی» در افغانستان — تهدید است که نباید آن را کم بها داد و این که ایران با طالبان، باوجود خشونت های که در سال های اخیر نسبت به جامعه شیعیان صورت میگیرند، همکاری آغاز کرده، ثابت می سازد که این پرابلم جدی تر از انکه در نظر اول معلوم میشد، ثابت گردیده است.
مولف مقاله می افزاید، به این ترتیب، علاقمندی نسبت به افغانستان، در قدم اول، به معنی تلاش معتقدشدن به این امر است که سرحد جنوبی در آسیای مرکزی با خطر از جانب اسلامگرایان افراطی داعش که میخواهند خلافت خود را در خراسان بعد از سقوط در سوریه و عراق بنیانگذاری کنند، روبرو نخواهد گردید.
پارتل «Gli Occhi della Guerra» خاطرنشان می سازد، که نباید علل اقتصادی را نیز فراموش کرد. افغانستان جز جدا ناپذیر «محور شمال — جنوب» آسیای مرکزی می باشد. برای روسیه و متحدان آسیای مرکزی آن جلوگیری از تهدید داعش و برقراری تماس های اعتمادی با طالبان — به معنی تضمین کردن بازنگهداشتن راه های اساسی تجارتی می باشد که این دول را با بحر هند و خلیج فارس وصل میکنند که در غیر آن روسیه هیچ راه خروجی نخواهد داشت. این اهمیت زیاد دارد: دستیابی بر این دو منطقه بحری به نوبه خود دروازه های را بسوی مهمترین راه ها در جهان می گشاید و به معنی افزایش عظیم صادرات و واردات مواد خام، محصولات نیم پخته و محصولات آماده می باشد. کنترول بر شمال و جنوب افغانستان که در دست طالبان قرار دارد، حفظ مناسبات همکاری با حکومت کابل بدان معنی است که به این ترتیب، برای روسیه و شرکای آن دسترسی بر مواصلات تجارتی و محور مهم جیواقتصادی فراهم میگردد.
پارتل «Gli Occhi della Guerra» می نویسد، بر این علل باید همچنان سناریوی آشکارا مهم افزود شود که تصادم استراتیژی های امریکا و روسیه را تکرار میکند. امریکا، خاصتاً تحت رهبری ترامپ، میخواهد به افغانستان کمر ببند، تا بصورت نهایی حساب جنگ را یک طرف کند که اردوی امریکا را طی 16 سال تضعیف ساخته میرود. رئیس جمهور امریکا یکبار هم راجع به این اعلام نداشته که کشورش از مداخله در افغانستان حمایت میکند، ولی افزایش وزن سیاسی پنتاگون در بین اطرافیان قصر سفید، حد اقل، تردیدها در مورد علاقمندی امریکا نسبت به این مساله از بین می برد. فیصله در مورد پرتاب بمب به اصطلاح مادر همه بمب ها تقریباً همزمان با برگزاری کنفرانس که به افغانستان وقف شده بود و تحت سرپرستی مسکو برگزار شد و در آن افغانستان، چین، هند و پاکستان شرکت ورزیدند، پیام آشکار راجع به آن تصور میشود که پنتاگون تا چه حد به حمایت از رهبری خود در منازعه آینده علاقمند می باشد.
به عقیده مولف، روسیه قصد دارد «حضور امریکا را در افغانستان محدود سازد» و یکبار دیگر در نقش کشور وارد منازعه، راه اندازی شده از طرف امریکا شود که میتواند آشتی گروه های مختلف را تضمین کند. و اینکه روسیه مناسبات دیپلوماتیک با طالبان و کابل برقرار نموده، بدون تردید، به نفع مسکو گواهی میدهد: از یک طرف، همه میدانند ک هم با طالبان باید زود یا دیر مصالحه عقد شود؛ و از طرف دیگر، روشن است که در دوران متوسط مدت منازعه حل نخواهد شد، پس، بی نظمی قابل کنترول لازم است، تا منافع روسیه را تهدید نکند.
پارتل «Gli Occhi della Guerra در اخیر می نویسد، چین و ایران در شرایط موجود این مشی سیاسی را تائید میکنند. هر دو دولت به ثبات در افغانستان نیاز دارند، تا گروه تروریستی «دولت اسلامی» مدت زمان هرچه بیشتر از سرحدات آنها دورتر قرار داشته باشد و جلو گسترش نفوذ امریکا گرفته شد. تفاوت زیاد بین بلاک غربی و اروپایی آسیایی در دوراندیشی در همین امر نهفته می باشد. غرب در سال های اخیر بلاک تصور میشود که میتواند بی نظمی ایجاد کند و ستراتیژی دراز مدت را طرح نمی کند. روسیه، چین و ایران، برخلاف، دول با دیدگاه وسیعتر محسوب میشوند که از منازعات دردناک بیرون آمده اند.