وضع صحی یک طفل11 ماهه بریتانیایی که مبتلا به یک مریض کمیاب جینتیکی است، اخیرا تویتر رسانه های بریتانیا را تسخیر کرده، و به بحث های گسترده حقوقی، اخلاقی و طبی منجر شده است. بسیاری از اعضای حیاتی بدن طفلک به نام چارلی گارد در پی آسیب شدید مغزی از کار افتاده اند که برای برای زنده ماندن او از دستگاههای پیشرفته شفاخانه استفاده میگردد.
والدین چارلی امیدوارند با انتقال او به امریکا یک شیوه تجربی در معالجه این مرض را که هنوز روی هیچ مریضی آزمایش نشده امتحان کنند، اما محکمه بریتانیا با رد این درخواست حکم کرد که این کار امیدی برای ادامه زندگی با مفهوم ایجاد نمی کند و تنها به ادامه درد و رنج این کودک منجر خواهد شد. بنابراین محکمه به خاموش کردن دستگاه های حمایت زنده ماندن کودک حکم داده که قرار است تصمیم نهایی پس از بررسی شواهد بیشتر گرفته شود.
والدین با توجه به عشق و علاقه بی حد و حصرشان ممکن است برای زنده ماندن کودک او را وارد روندهای علاج دردناکی کنند که امیدی هم برای درمان قطعی ایجاد نمی کند. برخی از دوکتوران ماجراجو هم که به دنبال یافتن روشهای معالجوی جدید هستند، ممکن است از این شرایط برای تجربه های تازه استفاده کنند و کمتر به جنبه های اخلاقی آن توجه کنند.
به نظر شما چه کسی باید تصمیم گیرنده نهایی در این قضیه باشد، و چه کسی بهتر از همه «نفع کودک» را درک می کند و می تواند بر اساس آن تصمیم بگیرد: والدین، دوکتوران، یا قاضی؟