زخم ناشی از این رویداد را از چهره تمام مردم افغانستان طی این شبوروزها میتوان دید و به گفته کاربران شبکههای اجتماعی، به راحتی میتوان گفت که علاوه بر زخمیهای رویداد، 30 میلیون شهروند افغانستان نیز زخمی ناشی از این رویداد را بر دل و روح دارند. به هر ترتیب در شبکههای اجتماعی نیز مردم با نوشتن مطالبی غمانگیز از آنچه در کابل اتفاق افتاده بود، تأثر خود را به نمایش گذاشتند. از آنهایی که با نوشتن جملاتی غمانگیز خود را با خانوادههای قربانیان این رویداد شریک درد عنوان میکردند تا آنهاییکه از حکومت بهخاطر بیتوجهی به امنیت مردم انتقاد کردند.
شبکه اجتماعی فیسبوک که طرفداران زیادی در افغانستان دارد از همان ابتدای وقوع حادثه پر از تصاویر، اخبار و حواشی رویدادی شد که در ابتدا حجم و شدت آن خیلی مشخص نبود. با معلومشدن حجم تلفات و شدت انفجار اما نوشتهها از خبر به مرثیه تبدیل شد، جملاتی که خیلیها به گفته نویسندهگان آن، هم اشک ریختند و هم قلم زدند تا عمق این فاجعه را به تصویر بکشند.
داوود عرفان از کاربران شبکه اجتماعی فیسبوک نوشت: «صادقانه میگویم امروز چهار دفعه در خلوتم، ازدحام درد و اندوه سرزمین خستهام، اشکهایم جاری شد. با خود میاندیشم سقف تحمل ما تا کجا قد خواهد کشید؟ کدام نسخه دردهایمان را التیام خواهد بخشید؟ امشب در خانههای شهدای ما چه محشری برپاست؟ و فردا دوباره برمیگردیم به زندهگیمان با تسلیت و تقبیح، تا چندی بعد انفجاری دیگر خلوتمان را بههم ریزد و اشک بریزیم و دوباره تقبیح و تسلیت! ملتی که به تقبیح و تسلیت عادت کند؛ سرنوشتی بهتر از این نخواهد داشت.»
کاربر دیگری با استقبال از خاموششدن چراغ برج ایفل در فرانسه به خاطر رویداد خونبار کابل، از عدم واکنش جدی برخی از کشورهای عربی انتقاد کرده است. ذبیحالله جامی در فیسبوک خود نوشته است: «برای 22 نفر از قربانیان حمله تروریستی شهر منچستر برج خلیفه را با پرچم انگلیس آراستند، ولی برای بیش از 600 کشته و زخمی هموطن ما که به اصطلاح همکیشان اینان محسوب میشوند، حتا یک تسلیت نگفتهاند، این در حالی است که شب بعد واقعه چراغهای برج ایفل در پاریس به رسم همدردی با قربانیان کابل خاموش گشت، این است حکایت ما و اعراب، یادمان نمیرود که همینها طالبان را به رسمیت شناختند و اولین حمله انتحاری را همین اعراب در 9 سپتامبر، 18 سنبله انجام دادند. آن وقت ما اینجا روزهمان را به اشاره اینان افطار میکنیم و با تاریخ و تمدنمان دشمنی میورزیم تا از نظر اینها مسلمانان خالص محسوب شویم، این پایان تقسیمبندی خوبی و بدی انسانها بر اساس عقیده است.»
کاربر دیگری نوشته است: «از این همه کشتن سیستماتیک خسته شدیم، مادران و پدران عزیز تنها شما فرزندتان را از دست ندادهاید، بلکه ما هم برادران و خواهرانمان را از دست دادیم، با دل شکسته میگویم در غمتان نهایت غمگینیم.»
برخی نیز روایتهایی از رویداد چهارشنبه کابل منشتر کردند. نظرالدین ذاکری کاربر شبکههای اجتماعی نوشته است: «از دانشگاه میآمدم در موتر سخن از انتحار چوک زنبق (کابل) شد، انسانهای تحصیل کرده به نظر میرسیدند، لیکن محکوم نمیکردند، حکومت و یا هیچ نهادی را و بیان همدردی هم نمیکردند، فقط این چند واژه را با شوق تکرار میکردند که همه شهیدشدن در این ماه مبارک و مرگ حق است هر کس به نوبه خود میرود، من به ایشان گفتم نوبت این همه مردم جهان چه وقت است، که چین 1 ملیارد و 3 صد و بیست و چند ملیون جمعیت دارد، چرا چنین نوبت دستهجمعی هیچ به ایشان نمیرسد؟ یا از این همه کشورهای اروپایی و یا از بچههای وزیر و وکیل افغانستان، چندین سال است نوبت ما است که باید به بدترین شکل جان بدهیم، یعنی سخن از رفتار ددمنشانه طالب، داعش و یا هر گروه دهشتافگن دیگر نبود، فقط افتخار شهیدبودن و مرگ حق است را میکردند، اینکه چند خانواده امروز در ماتم از دستدادن عزیزانشاناند، برای ایشان مهم نبود.»
وی در ادامه نوشته است: «در این وطن فقط یک واژه را دوست داریم، این که هر عزیز در گذشت فقط زود مینویسیم شهادتت مبارک، اما هیچ گاه فکر نکردیم که مگر نمیشود مانع اینگونه شهادتها شد، بس است.»
خلیل یوسفی در فیسبوکش در یادداشتی با عنوان چهار شبنهی سیاه و شوم نوشته است: «شوک دیده بودم، از ضجهزدنهای دهها زن، مرد، پیر و جوان در پشت درهای شفاخانه ایمرجنسی و نزدیکیهای محل انتحار، از صداهای دهها آمبولانس که از محل رویداد جسدها و زخمیان رویداد را انتقال میدادند.
بعد از سپریشدن چند ساعت، اما دیگر درهم شکستم؛ اطلاع یافتم «عزیز نوین» بهترین دوست دوران کودکیام دیگر زنده نیست، او هممانند صدها نفر دیگر در حملهی سفاکترین انسانهای دنیا شهید شده بود، چون در وظیفه بودم تلاش کردم استوار باشم و کارم را تمام کنم.
ساعت 2 بجه زمانی که چهارراهی زنبق محل رویداد را ترک کردم دیگر نتوانستم جلو احساساتم را بگیرم، نفسم بند آمده بود و احساس خفهگی میکردم… قبلم آتش گرفته»
مرضیه مرادی کاربر شبکه اجتماعی تلگرام نوشته است: «انگشتهایم را بر روی صفحهی گوشی تکان میدهم و بدون توجه به تصویرهای مرورگر اینترنت، تصویرها را یکی پس از دیگری ورق میزنم، تنها رنگی که خودنمایی میکند سرخ است، رنگ خون و مقاومت. رنگی که همیشه در هر متنی و شعری که باشد مرا سراپا به مبارزه و مقاومت فرامیخواند، عجیب است که چشمهای ما این روزها اینقدر به این رنگ بیتفاوت شده است. به راحتی سرخترین رویدادهای هستی را میبینیم که مظلومانه از پارهای از تنِ اجتماعیمان چکهچکه میچکد و حتا بغضی نمیکنیم، چه برسد به این که قلم برداریم و بنویسیم و حرف بزنیم و همدردی کنیم، یا همراه شویم. گاهی فکر میکنم این همه بیتفاوت بودن به همپارههای هستیمان چگونه در وجودمان رخنه کرده است؟ و چگونه یک خطِ مرزی کمرنگ که تنها بر روی کاغذی فرضی کشیده میشود، میتواند مرا ایرانی کند، تو را افغانی و او را… او را از نژادی شاید برتر… واقعاً چه معجزهای در یک خط فرضی وجود دارد که قلبها و عقلها را به بیراهه کشانده است؟ امروز مثل خیلی وقتهای دیگر لبریز از بغض استم نه محض این که دنیای اطرافم را مدرن نمیبینم، نه محض این که آرامش مادی و آسایش اقتصادی ندارم نه… محض این که بعد از بیش از هزار و چهارصد سال هنوز نیاموختهایم به دور از دغدغههای مذهبی و سیاسی تنها به یک جمله از مولایی کشاورز و سادهزیست در گوشهای از کرهی زمین عمل کنیم و آنچه برای خود میپسندیم برای دیگران نیز بپسندیم.»