حدود بیست سال قبل بود که در نتیجه یک درگیری مسلحانه، چرهای به سر ظفرالدین اصابت کرده و رشتههای بینایی چشمانش را قطع شد. او هرچند برای بازیابی بینایی خود تلاش زیادی به خرچ داد و به ایران رفت و چندین بار در آنجا تحت عمل جراحی قرار گرفت، اما موفق نشد که بینایی خود بدست آورد.
ظفرالدین ناامیدانه از ایران به زادگاهش برگشت و مدتی بیکار ماند. بیکاری و نگاههای مغرضانه مردم او را رنج میداد. او اکنون صاحب پنج فرزند است و خانوادهاش هم نیاز به نانآور دارند. ظفرالدین دو برادر یکی از خودش کلانتر و دیگری خوردتراند. هرچند برداران وی تلاش میکردند تا او احساس تنهایی و ناامیدی نکند، اما باآنهم از این که نمیتوانست برای فرزندان و خانوادهاش کاری کند، رنج میبرد.
حوصله ظفرالدین از بیکاری و گوشهنشینی به تنگ آمد و تصمیم گرفت تا دست به کاری بزند و حداقل در تامین مایحتاج خانواده خودش کمک کند. او با برادران خود در یک خانواده بیست و پنج نفری زندگی میکند. ظفرالدین به کمک دو برادر خود وارد بازار کار تجارت در بازار میرآدینه، مرکز ولسوالی مالستان، یکی از ولسوالیهای صعبالعبور و دور افتاده ولایت غزنی شد.
سهراب و اقبال دو برادرش، برای ظفرالدین مبلغ 150 هزار کلدار پاکستانی معادل هزار و چهارصد دالر سرمایهگذاری کردند. ظفرالدین کارش را با باز کردن یک دوکان پرزه فروشی آغاز کرد. او به خوبی توانست به کمک پسران برادر بزرگ و پسر کلان خود کارش را رونق بدهد و سرمایه خود را روز به روز بیشتر سازد. او میگوید که هم اکنون رقم سرمایهاش در حدود نه میلیون کلدار پاکستانی میرسد.
ظفرالدین هماکنون یک دکان پرزه فروشی کلان در بازار میرآدینه ولسوالی مالستان دارد. شاید کمتر پرزههای موتر باشند که او در دکان خود نداشته باشد. او رانندگان و مستریهای زیادی را به خوب جذب کرده و اکثرا پرزههای مورد نیاز خود را از ظفرالدین خریداری میکنند.
سهراب و اقبال دو برادر این نابینا، تمام اختیارات سودا و فروخت را به ظفرالدین واگذار کرده و در کمتر مواردی آنان به کارش دخالت خواهند کرد. او در پیش برد کار پرزه فروشی از مهارت خاصی برخوردار شده و میتواند به خوبی هرنوع پرزه خوب و بد را از هم تشخیص دهد. ظفرالدین میگوید: «من با لمس دست پرزهها را تشخیص میدهم. برایم هیچ فرقی نمیکند و حالا عادی شده است. حتا پرزههای جاپانی را از پرزههای پاکستانی میتوانم تشخیص بدهم. پرزهجات موترهای مختلف را میتوانم تشخیص بدهم و میفهمم که کدام از موترهای تونس، مینی، سراچه، هینو، فولدر یا هر نوع موتر دیگر را تشخیص میدهم.»
ظفرالدین خودش برای خریداری پرزهجات موتر به شهر غزنی و بندر تورخم در شمال افغانستان میرود. او همیشه یک پسر کوچک برادرش را به همراه دارد، اما این پسر کوچک تنها راهنمایی او برای رفتن به این سمت و آن سمت است. ظفرالدین در شهر غزنی و بندر تورخم مشتریان خود را دارد و هرنوع پرزهجاتی که خواسته باشد از آنان خریداری میکند.
ظفرالدین برخلاف خیلی دیگر از نابینایان گوشهنشین، در میان مردم از شهرت و شناخت خوبی برخوردار است. تقریبا اکثر رانندگان ولسوالی مالستان وی را میشناسند و همچنین باشندگان منطقه میرآدینه از خوی و خصلت وی آگاهی لازم دارند.
کلاهگذاری
آن طوری که خود ظفرالدین میگوید، برخیها تلاش کردهاند تا از نابینایی او سو استفاده کرده و به اصطلاح در کار سودا و فروخت کلاهگذاری کنند. اما، تاحال کسی موفق نشده است تا او را در کارش بازی بدهد. ظفرالدین از یک موردی صحبت میکرد که فردی خواسته بود تا برسرش کلاه بگذارد و جنس کهنه خود را با جنس جدید او تبدیل کند. او میگوید: «ما یک چیزی را بنام فلانجر میگویم که مال تراکتور است. یک نفر از ما فلانجر جدید و کارتنی برده بود و بعد فلانجر کهنه خود را بین کارتن گذاشته و گفته بود که او چشم ندارد تشخیص نمیتواند. بعد آورد که به کارش نیامد. بعد من کارتن را باز کردم و دیدم که چرب دارد؛ چون تشخیص داشتم که جنس جدید چرب ندارد. بعد از او خواستم تا چنین کاری را هرگز انجام ندهد، کار خیلی بد است که مال کهنه خود را با مال جدید ما تبدیل میکنی.»
ظفرالدین برعلاوه پرزه فروشی، در کار خرید و فروش انواع وسایط نقلیه، موبایل، ساعت، گاو و گوسفند نیز دست دارد. او به جنسی که دست بکشد، میفهمد که چقدر ارزش دارد و چگونه است.
نابینای پرزه فروش که میلیونر شد
16:19 18.03.2017 (بازآوری شدن: 20:10 20.03.2017)
© Photo / کسرانابینای پرزه فروش که میلیونر شد
© Photo / کسرا
عضو شوید
اسپوتنیک، کابل: تجارت و رقابت در بازارهای آشفتهی افغانستان کار خیلی دشوار و ریسکآور است، اما در چنین آشفته بازاری ظفرالدین مرد چهل و هشت سالهای که نزدیک به بیست سال قبل در نتیجه یک حادثه امنیتی بینایی هر دو چشماش را از دست داد، توانست در میان تاجران و فروشندگان رقیب خود خوب بدرخشد.