هانس کریستین اندرسن داستانی دارد به نام «کفشهای قرمز». شخصیت اصلی این داستان، دختر جوانی است که روزی کفشهای قرمزی را میبیند و دلش میخواهد آنها را داشته باشد. زن مسن نابینایی که سرپرستی او را به عهده دارد، با پوشیدن کفش قرمز مخالف است. دخترک از نابینایی زن استفاده (شاید هم سوءاستفاده!) میکند و کفشها را میخرد. شیفتگی دختر نسبت به کفشهای قرمز، آنقدر زیاد است که آنها از هر چیز دیگری در زندگی برایش مهمتر میشوند. اما سرنوشت با دخترک همراه نبود. دختر میدانست که نباید با کفش قرمز به کلیسا برود، اما آن را نادیده گرفت و با همان کفشها وارد کلیسا شد. آن روز دخترک نفرین شد، کفشهای قرمز به پایش چسبیدند و دخترک بدون توقف شروع به رقصیدن کرد. او نمیتوانست کفشها را از پایش بیرون بیاورد و از فرط خستگی و گرسنگی به مرز مردن رسید.
میدانم! احتمالا بعد از شنیدن این داستان، شما هم به حماقت این دخترک خندیدهاید یا به نظرتان رفتارش غیرمنطقی بوده است. اما نکتهی مهم قضیه این است که در زندگی واقعی هم اغلب ما کارهای همینقدر عجیب انجام میدهیم، دنبال چیزهایی میرویم که فکر میکنیم خوشحالمان میکند؛ متوجه نیستیم، شاید داریم مسیری را طی میکنیم که ارزشش را ندارد یا حتی ممکن است برایمان خطرناک باشد.
طبق یافتههای پژوهشگران، افرادی که رضایت شغلی دارند، افرادی نیستند که شغلهای ردهبالا دارند یا تمام فانتزیهای شغلیشان تحقق یافته است. افرادی که رضایت شغلی دارند، خودشان میگویند کارشان آنها را به چیزی که واقعا خواهانش هستند، نزدیک و درنتیجه خوشحالشان میکند. البته این موضوع به نوع نگاه آدمها مربوط میشود. از طرفی مسئلهی مهم دیگری که وجود دارد، عادتهای ماست. عادتهایمان، ناخودآگاه در زندگی و میزان احساس شادی ما تأثیر میگذارند.
مطالعات نشان میدهد که دیدن عکس یک فستفود خوشمزه، به سادگی افراد را دچار بیتابی و بداخلاقی میکند! این برای این نیست که فستفودها ذاتا این خاصیت را دارند، بلکه دلیلش این است که ما در شرایطی به خوردن فستفودها رو میآوریم که عجله داریم، زمان کمی برای غذاخوردن در اختیار داریم، برای رفع گرسنگی، در حال انجام کار یا رفتوآمد، باعجله فستفود خوردهایم. همین است که وقتی فستفود میبینیم، ناخودآگاه حس میکنیم عجله داریم! سعی نکردهایم در آرامش از یک وعدهی غذایی سالم لذت ببریم تا از حالت بیتابی و استرس خارج شویم. بنابراین عادت به خوردن فستفود نهتنها ما را خوشحال نمیکند، بلکه ما را بداخلاق و بیحوصله میکند!
ما باید در انتخاب چیزهایی که دنبال میکنیم خیلی دقیق باشیم، چون عادتهای ما را میسازند. عادتهایی را در خودتان ایجاد کنید که شما را در مسیر درست قرار بدهند. عادات به شما کمک میکنند که زندگیتان معنیدارتر و کاملتر شود، این موجب میشود که خودتان را به بهترین شکل پرورش بدهید. ما در این مقاله چند عادت ساده را به شما میگوییم. این چند عادت ساده احساس بهتری به شما خواهند داد و کیفیت زندگی تان را بهتر خواهند کرد.
۱. از افرادی که باعث فرسایش کیفیت زندگی شما میشوند، فاصله بگیرید
اگر صرفا دیدن عکس یک ساندویچ خوشمزه شما را بداخلاق و بیتاب میکند، تصور کنید افرادی که افکار مسموم دارند، چه تأثیری روی زندگیتان میگذارند! پس هر چه سریعتر از آنها فاصله بگیرید. به احتمال زیاد این افراد از تصمیمی که در موردشان گرفتهاید، ناراضی خواهند شد. حتی ممکن است به شما اعتراض کنند که چرا از آنها فاصله میگیرید یا مثل سابق با آنها مراوده ندارید؛ اما به این فکر کنید که اعتراض و ناراحتی آنها، اصلا قابل مقایسه با تأثیر افکار مسمومشان روی زندگی شما نیست. این افراد مثل شیطان زیر جلد دیگران میروند و با روشهای مختلف به آنها ضربه میزنند. از این به بعد هر بار که یاد کسی افتادید و از حرص خونتان به جوش آمد، تمرین کنید که بهجای فکر کردن به آن شخص، بهخاطر افراد مثبتی که در زندگیتان حضور دارند، سپاسگزار باشید. این را بدانید؛ افراد زیادی وجود دارند که واقعا سزاوار توجه و دوستی با شما هستند، پس کاری که باید انجام بدهید این است: افرادی را که واقعا شایستهی دوستی با شما هستند، پیدا کنید و روابطتان را با افراد مسموم، کمتر کنید.
۲. بردن تیلیفون همراه، تبلت و لپتاپ به تختخواب ممنوع!
خواب نامناسب و بیکیفیت، موضوع مهمی است و بیشتر مردم حتی متوجه آن نیستند؛ در نتیجه به میزان بهرهوریشان که با داشتن خواب خوب بهدست میآید، آسیب میزنند. نور آبی با طول موج کوتاه، نقش مهمی در تعیین خلقوخوی شما، سطح انرژی و کیفیت خوابتان ایفا میکند. در هنگام صبح، نور خورشید حاوی شدت بالایی از این نور آبی است. هنگامی که چشم مستقیما در معرض این نور قرار میگیرد، این نور آبی تولید هورمون خوابآور ملاتونین (Melatonin) را متوقف میکند و باعث هوشیاری میشود. در بعد از ظهر که پرتو خورشید کاهش مییابد، میزان این نور آبی هم کم میشود. در این زمان بدن با شروع تولید ملاتونین، به خواب نیاز پیدا میکند. شبها، مغز شما انتظار مواجهشدن با نور آبی را ندارد و نسبت به آن بسیار حساس میشود. بسیاری از دستگاههای محبوب شما مثل لپتاپ، تبلت و موبایل، از خودشان نور آبی با طول موج کوتاه منتشر میکنند. همین که در معرض نور آبی قرار بگیرید، روند ترشح هورمون ملاتونین نامنظم میشود و توانایی بدن برای خوابیدن در شب و همینطور کیفیت خواب شما مختل میشود. همانطور که همهی شما تجربه کردهاید، کمخوابی اثرات بدی دارد. بنابراین بهترین کاری که میتوانید در حق خودتان انجام بدهید، این است که از دستگاههای مورد علاقهتان پس از صرف شام دل بکنید. البته تلویزیون میتواند مستثنی باشد و برای بسیاری از افراد مادامی که به اندازهی کافی دور از آن نشسته باشند، مشکلی ایجاد نمیکند.
۳. قدردان باشید
اساس آرامش و خوشحالی قدردانی است. نه ثروت، نه زرقوبرق و نه حتی ماجراجویی یا اتومبیلهای پرسرعت، هیچکدام تا زمانی که خوشحال نباشید، مهم نیستند. خیلی ساده است، اگر برای هرآنچه که دارید قدردان باشید، آرامش خواهید داشت.
اینکه شما نمیتوانید خاویار بخورید چون گران است یا نمیتوانید غذایتان را در یک رستوران خیلی شیک صرف کنید، دلیل نمیشود که نتوانید از یک وعدهی غذایی دلچسب لذت ببرید. حتی خوردن یک ساندویچ ساده همراه دوستانتان و یک گپوگفت مفرح میتواند لذتبخشترین وعدهی غذایی شما باشد. بنابراین خودتان را با این فکر که حتما باید چیز فوقالعادهای وجود داشته باشد تا شما احساس خوشحالی کنید، گول نزنید. حقیقیت این است که اگر نتوانید بابت همین چیزهایی که دارید قدردان باشید و بابت داشتنشان احساس خوشحالی کنید، حتی اگر چیزی که به آن «زندگی خوب» میگویید را هم بهدست بیاورید، قدرش را نخواهید دانست.
۴. توجه کنید که همه چیز، همیشه آنطور که بهنظر میرسد نیست
این مورد تکمیلکنندهی مورد قبل است. شما حسرت داشتن زندگی کسی را میخورید، چون ظاهر زندگیاش به نظر شما بینقص است؛ اما آن قسمت از زندگیاش که شما نمیبینید، ممکن است پر از مشکل باشد. خیلی از اوقات چیزهایی که به نظر عالی میرسند ممکن است حکم سراب را داشته باشند و البته برعکسش هم امکانپذیر است. کارفرمای شما تصمیم میگیرد سمتتان در مجموعهاش را تغییر بدهد یا محل دفتر کارتان را عوض کند، ممکن است در ابتدای امر، این کار سخت و پرزحمت به نظر برسد و شما از این وضع ناراضی باشید، اما در نهایت این تغییر ممکن است تبدیل شود به بهترین اتفاق دوران کاری شما و بعد از مدتی باعث ارتقای شما در شغلتان شود. شما نه علامه دهر هستید نه پیشگو، پس در را برای شگفتیهایی که زندگی ممکن است برایتان تدارک دیده باشد، باز بگذارید.
۵. آغاز کنید، حتی اگر فکر میکنید ممکن است شکست بخورید
بسیاری از نویسندگان ساعتهای طولانی را برای افکار بکری که دربارهی شخصیتپردازی و پیرنگ داستانشان به ذهنشان میرسد، صرف میکنند. حتی ممکن است کاغذ پشت کاغذ، برای نوشتن پیشنویس داستان و کاراکترها یا زمینهچینی برای داستان اصلی پر کنند، در حالیکه میدانند قرار نیست هیچکدام از این صفحات بهعنوان جزئی از داستان در کتاب آورده شود. آنها این کار را انجام میدهند چون میدانند ایدهی اولیه برای تبدیلشدن به داستان، نیاز به پردازش بیشتر دارد. بنابراین شروع میکنند و وقت میگذارند، حتی اگر در میانهی کار به بنبست برسند و از نوشتن داستان موردنظر، صرفنظر کنند.
اغلب ما زمانی که میخواهیم مسیری را شروع کنیم راحتترین کار برایمان منصرفشدن و هیچ کاری نکردن است، چون فکر میکنیم چیزی که به ذهنمان رسیده عالی نیست و آخرش خوب از آب در نمیآید. اما چطور میتوانید بفهمید از پس چیزی بهخوبی برمیآیید یا نه وقتی اصلا شروعش نکنید و ایدهتان را کامل نکنید؟
جودی پیکو (Jodi Picoult) نویسنده، بهطور خلاصه در زمینهی اهمیت اجتناب از کمالگرایی در یک جمله میگوید:
«شما میتوانید یک نوشتهی بد را دوباره ویرایش کنید، اما نمیتوانید چیزی را که هنوز نوشته نشده است، ویرایش کنید.»
۶. نظم داشته باشید
برای بالا بردن کیفیت زندگی بهتر است منظم باشید. به نظر من یکی از منابع واقعا کمیاب، زمان است. شما کسی را میشناسید که بگوید خیلی وقت دارد؟ با اینحال، همهی ما همیشه بهخاطر نامنظمبودن و سازماندهی نادرست، زمان زیادی هدر میدهیم. مثلا خیلی اوقات وسایلی را که لازم داریم بهراحتی پیدا نمیکنیم و کلی وقت باید برای پیداکردنشان صرف کنیم. پیشنهاد میکنم محلی را برای قراردادن چیزهای کوچک که بهراحتی گم میشوند و از دید پنهان میمانند، اختصاص بدهید؛ مثل یک جعبهی کوچک یا یک کشوی مخصوص، در این صورت خیلی زود پیدایشان میکنید.
محل مخصوصی را برای مدارک و کاغذهای مهم در نظر بگیرید، میخواهد یک یادداشت اجازهنامه برای گردش علمی فرزندتان باشد که باید صبح با خودش به مدرسه ببرد یا یک صورتحساب تاریخ گذشته، همه را به ترتیب تاریخ یا اولویت زمانی مرتب کنید تا هر وقت که به آنها نیاز داشتید، به راحتی پیدایشان کنید. در غیر اینصورت اگر چیزی لازم داشته باشید، علاوه بر اینکه باید کلی وقت برای پیدا کردنش صرف کنید، کلی از وقتتان را هم باید به مرتبکردن چیزهایی که بهمریختهاید، اختصاص بدهید.
۷. چیزهایی را پیش خودتان نگه دارید که با احساسات شما هماهنگ هستند
چیزی دارید که همیشه یادآور یک موضوع یا یک خاطره باشد و احساس خاصی به شما میدهد؟ دوست دارید تا ابد آن را نگهدارید؟
چیزهایی که به آنها علاقه دارید و نگهشان میدارید، بیانکنندهی شخصیت شما هستند. سعی کنید چیزهایی را نگهدارید که با روحیهی شما هماهنگی دارند و از طرفی احساس خوبی به شما میدهند. حتما یک محل خاص برای نگهداشتن این چیزها داشته باشید؛ حتی اگر این محل خاص یک صندوقچهی کوچک باشد.
۸. زمانی را به «خودتان» اختصاص بدهید
همهی ما اختصاصدادن زمان مشخصی به خودمان را شوخی میگیریم و به آن اهمیت نمیدهیم. اما این زمان اختصاصی، واقعا چهجور چیزی است؟ این زمان، وقت مشخص برای فعالیتهایی است که با انجام آنها ما حس میکنیم بهترین کار را برای خودمان انجام دادهایم. زمانی که هیچ ماسکی روی صورتمان نیست و همانی هستیم که باید باشیم. ممکن است این وقت اختصاصی، حاضرشدن برای دویدن یا رقصیدن یا حتی فریادزدن با صدای بلند باشد. در هر صورت، زمانی را برای تجربهی این لحظات در نظر بگیرید. این کار فوقالعاده جوانتان میکند.
۹. در مواقعی که لازم است، خیلی صریح «نه» بگویید
تحقیقات در دانشگاه کالیفرنیا در سان فرانسیسکو نشان میدهد سختتر از اینکه شما بخواهید بگویید «نه»، تجربهی چیزهایی مثل ترس، فرسودگی شغلی و حتی افسردگی ناشی از ناتوانی در نه گفتن است. همهی اینها باعث تضعیف کنترل شما روی خودتان میشود. «نه گفتن» برای خیلی از افراد در واقع یک چالش بزرگ برای تقویت حس خودداری است. «نه» یک کلمهی قدرتمند است که نباید از بهکار بردن آن بترسید. زمانی که وقت «نه گفتن» است، افراد با هوش هیجانی بالا از گفتن عباراتی مانند: «فکر میکنم نمیتونم» یا «مطمئن نیستم که بتونم» اجتناب میکنند، آنها صریح و راحت میگویند: «نه، انجام نمیدهم». به خاطر تمام تعهدات مهمی که هماکنون دارید، به تعهد جدید نه بگویید تا فرصت داشته باشید تعهدات مهم خودتان را با موفقیت به انجام برسانید.
فقط به خودتان یادآوری کنید که «نه گفتن»، نشاندهندهی کنترل کامل شما روی خودتان است. اگر الان از انجام کاری که نمیخواهید انجامش دهید خودداری کنید، میتوانید در آینده کنترل بهتری روی خودتان داشته باشید. این کار اثرات منفی قبول تعهدات بیش از حد را از بین میبرد و در نهایت شما حس خوبی نسبت به خودتان خواهید داشت.
۱۰. به آن دسته از اهدافتان بچسبید که واقعبینانه هستند
اهداف بزرگ، ترسناک و جسورانه، میتوانند فوقالعاده الهامبخش باشند؛ البته تا زمانی که در راه رسیدن به آنها، شکست نخورید. چون همین که شکست بخورید، به جای الهامگرفتن از آن اهداف، با ناامیدی آنها را رها خواهید کرد. البته اصلا منظورم این نیست که به سمت اهدافی که باعث حرکت رو به جلوی شما میشوند یا شما را به چالش میکشند، نروید. فقط دارم میگویم به آن دسته از اهدافتان بچسبید که امکان موفقیتتان بیشتر است، یا اگر هم نمیتوانید از بلندپروازیتان دست بکشید، حداقل باید جرأت مقابله با شکست را داشته باشید و زود جا نزنید.
سخن آخر اینکه شخصیت شما با نگرشهایتان و اینکه چگونه و برای چه چیزهایی وقت میگذارید شکل میگیرد و شادی واقعی هم یعنی همین.
از جستوجوی چیزهایی در بیرون از خودتان که «فکر میکنید» خوشحالتان میکند، دست بردارید. درک کنید که آرامش و شادمانی در درون شماست و اگر نتوانید در درونتان شاد باشید، هیچچیزی بیرون از خودتان، نمیتواند واقعا احساس خوبی در شما ایجاد کند.