نظر به سخنان مارتین، در سال 1975 هنگامی که او هفت ساله بوده است اندری هرای یک معلم که در محله آنها زندگی می کرد به او تجاوز و مدت ها این عمل را ادامه داده است. او ادعا می کند که همسایه او او را به خانه خود به خاطر درس دعوت کرد و پس از آن مرا به آغوش خود گرفت و به من تجاوز کرد. این زن که پس ازآن عروسی و صاحب چهار فرزند شده است می گوید، برای من بسیار جای شرم بود که به والدین و نزدیکان خود بگویم که مرا مورد تجاوز قرار داده است و من توان مقابله با متجاوز را نداشتم. پس از آن که فرزندان من بزرگ شد و من متوجه این شدم که دیگر تحمل این را ندارم، کسی که به من تجاوز کرده در همسایگی من زندگی کند و من نتوانم از او انتقام بگیرم.
در روز شنبه24 سپتمبر، مارتین به خانه اندری هرای میرود و با گلدان گلی بر سر این پیرمرد که در چوکی چرخدار نشسته در مقابل همسرش میزند و پس از آن به یکی از پسرانش می گوید که به پولیس تماس بگیرد.
مارتین گفت، که او آماده رفتن به زندان به خاطر قتل است. در جریان بازداشت این خانم بدون مقاومت در برابر پولیس به جرم خود اعتراف نمود.