شاه حسین حیدری جوان بیست و سالهای که در تظاهرات هواداران جنبش روشنایی در دهمزنگ کابل در نتیجه یک حمله تروریستی جانش را از دست داد، مادر پیر و ناتوانش را در غم خود نشانده است. مادر حیدری پیش از تظاهرات دوم اسد امیدها و رویاهای زیادی داشت. اما، حالا تمام رویاهایش نابود شده و تنها با خاطرههای پسرش زندگی میکند.
شاه حسین حیدری تازه از هند برگشته بود. او میخواست تا وظیفهای در کابل پیدا کند و بعد برایش یک شریک زندگی دلخواه انتخاب نماید. وی تا مقطع لیسانس در رشته کمپیوتر ساینس در یکی از دانشگاههای هند تحصیل کرد. او زمانی که از هند برگشت، بدنبال وظیفه در ادارات دولتی و غیردولتی راه افتاد.
مادر شاه حسین حیدری که حالا در سوگ پسرش نشسته و تنها با نگاه کردن به تصویرش خود را تسکین میدهد، میگوید: «وظیفه برای خود اینجا پیدا کرد.» منظور این مادر ناتوان و قد خمیده این است که پسر جوانش نتوانست به آرزوهایش برسد و تمام امیدهایش را با خود زیر خاک برد.
شاه حسین در نقاشی نیز مهارت خاصی داشت و او نقاشیهای زیادی در خانهاش کشیده است. این نقاشیها حالا خاطره و یادگاری برایش مادرش شده است. مادر شاه حسین حالا توانایی حرفزدن زیادی را ندارد و به ویژه این که در مورد پسرش پرسیده شود، بغض گلویش نمیگذارد تا از خاطرهها و امیدهای پسرش بگوید.
حمله تروریستی بالای تظاهرات کنندگان هواداران جنبش روشنایی در کابل که بیش از هشتاد کشته و نزدیک به سهصد زخمی بجا گذاشت، مرگبارترین حمله از سال 2001 تاکنون به شمار میرود.
پدری در جستجوی پسر
تظاهراتکنندگان جنبش روشنایی در روز تظاهراتشان یک پرچم کلان افغانستان را با خود حمل میکردند. این پرچم پس از حمله تروریستی به تیکهای برای جمع کردن اشیای باقیمانده از قربانیان این حادثه تبدیل شده است. لنگههای کفش، قلم، کارت هویت، تذکره، لباس، نوتهای دانشگاهی، لایتر، قطی نسوار، جوراب، عینک، تسبیح، کلاه، لنگی، بکس دستی، کیف پول، شعارهای نوشته برروی کاغذ، بوتل آب معدنی و دیگر اشیا و لوازم مورد ضرورت بر روی تیکه کلان پرچم سه رنگ افغانستان چیده شدهاند.
محمدناصر مرد میانسالی است که در میان اشیای باقیمانده از قربانیان حمله دهمزنگ چیزی را جستجو میکند. او که باشنده اصلی ولسوالی یکاولنگ بامیان است، تلاش دارد تا از طریق اشیای باقیمانده بر روی پرچم، نشانهای از پسر جوانش پیدا کند. محمدناصر مدعی است که پسرش در کابل بود و احتمالا در میان دهها تن دیگر از هواداران جنبش روشنایی در تظاهرات روز شنبه، دوم اسد، جانش را از دست داده باشد.
محمدناصر میافزاید که او از طریق اعضای فامیل در کابل، در ولسوالی یکاولنگ اطلاع یافت که پسرش مفقود شده است. او سراسیمه راهی کابل میشود تا از سرنوشت پسرش باخبر شود. به شفاخانهها سر میزند اما اثری از پسرش پیدا کرده نمیتواند. او گفت: »من به این باور هستم که او(پسرش) شهید شده است. اگر زخمی میشد، حتما به یازنه (شوهر خواهر) یا خواهرش احوال میداد که در کجا قرار دارد.» محمدناصر افزود: «تاحال اثری از بچه خود پیدا کرده نتوانستم و تنها یک جنازه را در سرد خانه شفاخانه وزیر اکبرخان پیدا کردم که او را یخ زده و سیاه شده بود. تنها از چشمانش حدس زدم که شاید بچه من باشد.»
پسر محمدناصر هجده سال داشت، ماهها قبل از بامیان برای کارگری در کابل آمده بود. او در خانه یکی از فامیلهای نزدیکش زندگی میکرد. از پسر محمدناصر عکسی هم بجا نمانده بود تا حداقل فهمیده شود که در میان دیگر قربانیان حادثه دهمزنگ هست یا خیر. پدرش تمام عکسهای کسانی را که در حادثه دهمزنگ جانهای خود را از دست دادهاند، پسرش را جستجو کرده اما تاکنون موفق نشده است تا نشانهای از وی پیدا کند.
اما برخی از اعضای جنبش روشنایی و مسوولان صحی، گفتههای محمدناصر را رد میکنند و میگویند جنازهای که تاکنون هویتش شناسایی نشده باشد و بدون سرنوشت مانده باشد، در شفاخانه وزیر محمد اکبرخان وجود ندارد. به گفته این مسوولان، تمامی کسانی که در حادثه دهمزنگ جانهای خود را از دست دادهاند، شناسایی شده و به خانوادههای شان تسلیم داده شدهاند.
جنبش روشنایی که پس از فیصله یازده ثور کابینه افغانستان شکل گرفت، به تغییر مسیر انتقال لین برق پنجصد کیلوولت ترکمنستان از ولایت بامیان به سالنگ معترض است. این جنبش تاکید کرد که براساس ماسترپلان ملی برق، برق وارداتی ترکمنستان باید از مسیر ولایت بامیان بگذرد.