حادثه عمده این هفته در کرایه نمودن فلم های سینمایی روسیه راه یافتن فلم کارگردان رمان ولوبویف موسوم به «جبهه سرد» به کرایه محسوب میشود.
الکساندرا که نقش آن را داشا چاروشا و ایلیوشا (الکساندر مولوچنیکوف) — مقبول، خوش لباس و جوان — بازی میکنند، از یک دیگر چنان خسته شده که حتی به توهین و ازرده گی های متقابل به بسیار مشکل متوسل میشوند. در دورادور انها —صحرا، صدای شرشر هر خوشه و هرموج نورماندی قرار دارند، در درون انها — خلای کرکننده حکمفرما است. مردم محلی به زودی به ساحل جسد حیوان ژولیده را خواهند کشید و به معیشت شرطی رخصتی جفت فراریان از مسکو یک مهمان دیگر روسی — دختر عجیب، با موهای ژولیده و بصورت کل، دلچسپ (سویتلانه اوستینووا) وارد میشود. حلول سال نو نزدیک شده میرود.
رومان والویف تقریباً ده ها سال یکی از منقد تیززبان و جذاب روسی باقی مانده که در مجله عمده سینمایی «افیشه» با زرنگی غیرمعمولی، حتی غربی و غیرروسی مطالب می نوشت. بصورت غیرمنتظره — خاصتاً با درنظرداشت تصویر برجسته سینمایی و محل عملکرد — باید اعتراف نمود که از او کارگردان بسیار بسیار خوب روسی ساخته خواهد شد. یعنی — حد اقل خطر اظهار نظر مستقیم در باره کدام چیز را، بدون اشارات، قبول نمی کند. فلم «جبهه سرد» از اشاره به ژانرهای مود متنوع — از فلم های جنگی گرفته تا کمیدی سال نو با چهره انسانی مملو است.
این به ذات خود وحشتناک نیست — درام خوب در باره مناسبات جنس ها، حتی متمایل به شکایت حیادار، را باید جستجو کرد. در امریکا نسل کامل مولفان نو مستقل مانند سوانبیرگ، بیوژالسکی، برادران دیوپالس با توانایی ارایه انتقادی چنین سوژه های ساده به شهرت رسیدند. ولی برای درامه صادقانه در باره مناسبات جنس ها کارگردان در باره قصه آنها و چهره های آنها نیز باید استعداد خود را نشان دهد. هر بار که فلم «جبهه سرد» بصورت ناگهانی به کدام چیزی زنده (مانند پرابلم هیروها با پول ها یا سازگاری جنسی) کمر می بندد، او به انکشاف نخره بازی خالص، حرکات پیچیده عاری از ویژه گی طبیعی، اکثراً حتی جذاب، ولی در هر صورت به وقفه دراز ترجیح میدهد. واضح است که فلم که دیدن آن خسته کن نیست، این ترس مولف به نفع آن تمام نمی شود. تا که ولوبویف در برابر تماشاه چیان در باره توانایی شوخی کردن مقبول و خاموش بودن کثیرالمفهوم لاف می زند، اخلاق و این خصوصیت هر فلم مجبوراً خود تشکل می یابد. و نسبت به آن که کارگردان فکر میکند، نسبتاً غیرجذاب ثابت میگردد.
بطور مثال، معلوم میشود که حدود دلچسپی منقد بانفوذ و هشیار که آزادی فکری را حتی به سطح گزینش کلمات صیقل نموده، از چهره زن که دود سگرت مغشوش ساخته، فراتر گسترش نمی یابد — و کشفیات اندوهگین که انتظار آن را دارند، وقتی نقش بر آب میشوند، وقتیکه پرده زیبایی فرو می افتد. ساشا و ایلیوشا از روزنامه ها در باره منشای حیوان وحشی کذایی که با آن در اینجا هر هیرو تا اندازه همنوا میگردد،اگاه میشوند — که آن «گوسفند ثابت شده است». احتمالاً، این موضوع باعث خفگان میگردد. ولی فقط فراریان از مسکو، دیدلاین ها و فقر که به خود اجازه اندوهگین شدن و بیزارشدن از شهروند را میدهند، این اعتراف ساده لوحانه را ایدیال جدی تلقی کرده میتوانند. شهروند گرویده آرزو، از بابت هیچ چیز، به جز از کیفیت تفریح اظهار نگرانی نمی کند.
«جبهه سرد» - کمره سینمایی شماره یک روسیه در این هفته
عضو شوید