"اکنون برای اینکه بتوانیم از ماهیت و چگونگی رفتار دولت ایالات متحده امریکا در منطقه خاورمیانه به ویژه به روند شکل گیری نوین تقابل دولت ایالات متحده امریکا با محور غیر رسمی و غیر مرتبط ایران و گروه های شبه نظامی موسوم به مقاومت در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یمن پی برد باید گفت: با دستاوردهای صنعتی و اقتصادی عصر مدرنیته در جوامع قاره امریکای شمالی به ویژه از ابتدای قرن ۲۰، سیاست پیشگان امریکای بر پایه اندیشه های نویسندگان قانون اساسی ایالات متحده امریکا و پس از دو جنگ جهانی برای خود ماموریتی تاریخی متصور شدند و طرح اصل چهار ترومن برای جوامع توسعه نیافته و طرح مارشال برای جوامع صنعتی اروپا در برابر توسعه اتحاد جماهیر شوروی به اجرا درآمد . با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و باز شدن بازار چین و کشورهای اروپای شرقی بر روی کالاها و خدمات آمریکای که نمودی از لیبرالیسم اقتصاد است، سیاست پیشگان امریکایی به دنبال توسعه لیبرالیسم سیاسی رفتند و انقلابات رنگین در گرجستان و اوکراین در این راستا قابل شناخت و ارزیابی است. نکته قابل توجه در دوکشور گرجستان و اوکراین انقلاب های رنگین موفق به سرنگونی دولت وقت و روی کار آوردن دولت هم سوی با غرب شدند و دیدیم در این دوکشور در برابر روسیه اقدامات خصمانه که بدون زمینه واقعی و حقیقی و یا زمینه اجتماعی یا تاریخی رخ داد .
این دو رویداد نشان داد هر اقدام نظامی مورد حمایت دولت ایالات متحده امریکا نخست از یک پیشینه ی اقتصادی سپس فرهنگی و بعد با ایجاد یک حرکت سیاسی برخوردار است و در نهایت برای تثبیت و استوار ساختن جایگاه و حفظ منافع دولت ایالات متحده امریکا، انواع اشکال مداخلات نظامی را شاهد هستیم .
.
پس از انقلاب اسلامی ایران و ظهور جنبش های با ماهیت اسلامی در منطقه خاورمیانه، شیخ نشین های جنوب خلیج فارس که موجودیت خود را در خطر می دیدند از دولت ایالات متحده امریکا دعوت کردند که با همکاری متحد استراتژیک خود دولت بریتانیای کبیر ( انگلستان ) امنیت و توسعه جنوب خلیج فارس را درست گیرند ، در اینجا شاهد موج سرمایه گذاری کلان در حوزه نفتی ، توسعه بنادر و گمرکات و شهر سازی و حمل و نقل دریایی و هوایی تحت سیستم بازار آزاد ( لیبرالیسم اقتصادی ) هستیم سپس مشاهده می گردد مدارس آمریکای در این شیخ نشین ها توسعه یافت به امید آنکه لیبرالیسم سیاسی در جوامع قبیله ی باعث تغییر بافت اجتماعی جوامع قبیله ی گردد که سیاست پیشگان امریکا به خوبی دانستند مردمان مصرف گرای این شیخ نشین ها بیشتر به دنبال التذاذ هستند تا توسعه انسانی لذا به منظور حفظ سرمایه گذاری ، پایگاه های نظامی خود را توسعه داده و به موازات توسعه نظامی به دنبال آغاز عملیاتی بودند که بتواند در کشورهای پیرامون پایگاه های نظامی خود ، نفوذ یآبند ! چه نفوذ فرهنگی چه نفوذ اجتماعی و اقتصادی یا سیاسی که وقوع ۱۱ سپتمبر و یورش ها به برج های دو قلو بهانه برای یورش ها به عراق و افغانستان بدست آمد تا سال ۲۰۰۷ افغانستان و عراق تحت کنترل دولت ایالات متحده قرار گرفت به موازات این سیطره نظامی با گسترش نفوذ فرهنگی در اثر توسعه اینترنت ، شاهد موجی از هرج و مرج موسوم به بهار عربی بودیم، که نشان داد هویت عربی - اسلامی، قابلیت تمدن سازی ندارد و در برابر توسعه امریکای ، هویت عربی - اسلامی به کنار می رود".
"نیروهای انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت اسلامی و تاریخی خود با فرصت شناسی، چیدمان محور مقاومت و شبه نظامیان در هلال شیعی را بدون دخالت عوامل دولت جمهوری اسلامی ایران و با استفاده هوشمندانه از نیروهای وفادار به حرکت انقلاب اسلامی ، عملاً دولت جمهوری اسلامی ایران از مداخلات فرامنطقه ی دور نگه داشته اند و نمی توان به راحتی دولت جمهوری اسلامی ایران را مسئول مقابله با نیروها و دولت ایالات متحده امریکا قلمداد کرد . نیروهای انقلاب اسلامی در نام و رسم خود پسوند یا پیشوند یا منافع کشور یا ملتی را برای خود قایل نیستند، ندارند و هویت اسلامی- امتی برای خود قائل هستند و نوک پیکان یورش ها خود را در برابر اسراییل قرار داده اند .
از سوی دیگر نبرد کلاسیک با نیروهای مقاومت امکان ندارد و نیروهای مقاومت بصورت نامتقارن و شبکه ی و بدون داشتن سرفرماندهی مشخصی، دست به یورش می زنند و عناصر و هسته های مقاومت در سرتاسر منطقه خاورمیانه حضور دارند ،که دولت ایالات متحده امریکا برای حفظ جایگاه و منافع خود و متحدانش :
۱-بدون متحدانش و به تنهای وارد کارزار جنگ نمی شود و تا به اجماعی با متحدانش نرسد وارد جنگ تمام عیار نمی گردد.
۲- دولت ایالات متحده تا عوامل نفوذی را گسترش ندهد و در درون هر کشور آمادگی لازم را فراهم نیآورد وارد جنگ تمام عیار نمی شود .
۳-از آنجای که جوامعی که خاستگاه عناصر هسته های مقاومت است از نظر اقتصادی و صنعتی به جامعه ایالات متحده امریکا وابستگی دارند و چون جوامع خاورمیانه، جوامع و مردمانی هستند که توان خلاقیت و نوآوری ندارند و و با خلاقیت و نوآوری نمی توانند به تولید ثروت دست زنند و هنوز بر پایه فروش منابع طبیعی به کشورهای صنعتی روزگار می گذرانند و دولت ایالات متحده امریکا نمی خواهد با رو در روی همه جانبه به جوامع خاورمیانه شوک ناگهانی وارد کند. زیرا ، رخوت و سستی که توان خلاقیت و نوآوری را نابود ساخته با شوک جنگ و تحریم از جامعه زدوده می شود .
از سوی دیگر دولت ایالات متحده امریکا پیوسته دنبال نفوذ است و برای نفوذ در هر جامعه ی به دنبال شریک و همکار است و یورش نظامی و خشونت بی مهار ، امکان یافتن شرکای نوین را ناممکن می سازد .
توصیفاتِ گفته شده، مدل رفتاری دولت ایالات متحده امریکا را تا حدی بیان می کند .
ولی برای بیان چگونگی منازعات گروه های موسوم به مقاومت با دولت ایالات متحده امریکا می توان چنین گفت : هسته های مقاومت با علم به موارد بالا
۱- روش جنگی نامتقارن، غیر متمرکز و بدون داشتن سرفرماندهی مشخص
۲- متوجه نمودن همه یورش ها به اسراییل
۳-با علم به اینکه جوامع خاستگاه عناصر مقاومت به دستاوردهای صنعتی و اقتصادی امریکا وابستگی دارند و نباید شدت عمل به حدی باشد که ارتباط این جوامع قطع گردد چون مردمان جوامع خاورمیانه توان پی ریزی تمدن و سبک زندگی نوین و مستقلی را ندارند و هنوز از نظر توان خلاقیت ونوآوری ، نمی توانند ثروت و رفاه برای خود خلق و تولید کنند .
با پذیرفتن و لحاظ این واقعیات بالا می توان گفت میان منازعات امریکا ،ایران و گروه های مقاومت نوعی تعادل است. تعادل در بکار گیری درست و سنجیده ی ، ابزار جنگ نرم و ابزار های جنگ سخت! اگر طرفین نتواند این تعادل را حفظ کنند و اگر آتش جنگ شعله ور گردد همه اطراف این جنگ زیان خواهند دید . در منطقه خاورمیانه باید مردان میدآن نبرد با مردان عرصه سیاست وحدت عمل و در هماهنگی کامل باشند . چون هر طرف که بتواند عناصر و ابزار های جنگ نرم و جنگ سخت را باهم بکار برد پیروز همآورد خواهد بود".
"با تاسف شرایط و اوضاع منطقه هر روز بحرانی تر و پیچیده تر شده می رود. اتفاقاتی که اخیرا پیش آمده است از جمله یورش بر پایگاه های نیروهای امریکایی در عراق و سوریه از سوی نیروهای شبه نظامی؛ و در مقابل یورش نیروهای هوایی امریکا بر سوریه، عراق و یمن، شعله های جنگ را بیشتر ساخت و به دامنه بحران بگونه ای افزوده است که قابل پیش بینی نیست. اینک نگرانی عمده وجود دارد که مبادا اوضاع از کنترل بیرونشود. البته هدف عمده امریکا از یورش بر عراق و سوریه و یمن نخست گرفتن انتقام کشته شدن سه سرباز امریکایی بود. برای امریکا حفظ جان سربازانش از اهمیت خاص برخوردار است؛ هدف دیگر آن پیشگیری و بازدارندگی از ادامه یورش ها شبه نظامیان بود؛ هدف سوم آن نوعی هشدار به ایران بود که گویا از شبه نظامیان حمایت می کند. هم چنین هدف نهایی حضور و تسلط بر منطقه در برابر رقبایش می باشد.
آنچه از نتیجه این تهاجمات معلوم می شود اهداف مورد نظر بطور کامل حاصل نشده است. چون یورش ها شبه نظامیان هم چنان ادامه دارد، و ایران نیز حمایت مستقیم و نظامی از گروه های شبه نظامی را رد کرده است، و گفته است که آنان مستقلانه عمل می کنند.
همانطور که گفته شد چشم انداز اوضاع غیرقابل پیش بینی است، نگرانی ها از گسترش بحران و جنگ وجود دارد و دخالت هرچه بیشتر امریکا بر این نگرانی ها می افزاید".