"خوب به دو قضیۀ متفاوت، باید نگاۀ متفاوت داشت. چون زمینه و بستر هردو رویداد؛ یورش امریکا که به اساس توافق و اجماع منطقه ای و جهانی صورت گرفته بود و قطعنامه ۱۳۷۶ شورای امنیت و سایر قطعنامه ها، در حمایت از آن قرار داشت، تا مسئله اسراییل که یک رویداد بین کشوری است، تفاوت فاحشی وجود دارد. در ضمن، امریکا، فرسنگ ها دور، به افغانستان حمله کرد و پیمان ناتو را با خود داشت. بیست سال تمام در افغانستان به اساس یک دکتورین ژئوپولیتیک در تحت شعاع یک نظم امنیتی خودساخته به ترویج دموکراسی پرداخت. اگر چه بعدها مقامات امریکایی، ادعا کردند که ماموریت امریکا در افغانستان، ماموریت ملت- دولت سازی نبود و تنها هدف سرکوب و مهار خطر القاعده در منطقه بود که منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی امریکا را تهدید می کرد. در حالیکه قضیه اسراییل و فلسطین و درگیری های خونین میان آنها، یک درگیری جغرافیایی مبتنی بر منازعه جغرافیایی، نبرد عقیدتی و میان دوهمسایه و بسیار نزدیک اتفاق افتیده و یک وجه تاریخی دارد.
در ضمن، امریکا در ماموریتش که عبارت از تحمیل ارزش های امریکایی بود و افغانستان را برای تعمیم بخشی نظم ژئوپولیتیک نوین جهانی در خاورمیانه و ماورای آن انتخاب کرده بود، ناکام ماند، چون واکنش منطقه به این حضور کماکان به یک چالش مبدل شده بود. در حالیکه در مرحله خروج از افغانستان، دکتورین باز موازنه در طرح این خروج، چربی می کرد. دکتورین بازموازنه در واقع به تمرکز قوای امریکا در مناطق شرقی اسیا اشاره دارد که دنبالۀ آن به تمرکز روی استراتیژیک گرایی روسیه در اروپا، فعال گرایی ایران در خاورمیانه و هژمونیک گرایی چین در شرق آسیا بیشتر قابل حس است. اسراییل در شرایط کنونی خود بخشی از یک پازل امنیتی است. در حالیکه دولت های عرب اکثریت در تضاد فکری با عملکرد تل ابیب قرار دارند، اما قضیه فلسطین را علی رغم اینکه یک قضیه امنیتی است به سازمان ملل متحد ارجاع می دهند. در حالیکه در قضیه حضور و یورش امریکا به افغانستان، مسئله کاملا امنیتی بود و قدرت های منطقه بخصوص اعضای شانگهای، به روش تقویت نیابتی ها برای مقابله با این حضور، واکنش نشان می دادند و سازمان ملل متحد یا کدام سازمان دیگر بین المللی در آن نقش اساسی و تعیین کننده نداشتند. یعنی راه حل قضیه اسراییل و فلسطین، تنها یک مخرج دارد و آن هم قطعنامه سازمان ملل که دوکشور فلسطین و اسراییل را منحیث دو دولت مستقل به رسمیت می شناسد. یعنی ما در بررسی مقایسه ای میان حضور امریکا واسراییل در افغانستان و فلسطین، هیچ وجه تشابه نمی بینیم و به اساس پارامتر های متفاوت حاکم بر هردو قضیه، نمی توانیم، استنتاجی از آن داشته باشیم. کاملا یک زمینه و بستر جداگانه حضور نظامی و استفاده از ابزار های سختی افزاری در آن ها حاکم بوده و قابل مشاهد است".
"به هر صورت وقتی امریکا از نوع نگاهش به آینده در بحثی جنگ کنونی اسرائیل در نوار غزه سخن میگه به نوعی از رویاهای خودش هم پرده برداری می کنه و از آن قسمت میدان جنگ صحبت می کنه که طراحش خودشان باشند و طراح شان خودشان هستند، ولی این یک روی سکه هست و روی سکه ای دیگر طرف مقابل است، بحث جبهه مقاومت است بحث مبارزان خودی حماس و جهاد اسلامی در غزه است به این معنا نیست که هر سناریویی که امریکا برای جنگ غزه تعریف می کنه در نهایت امو تطبیق میشه. مه می خواهم یک مثال بزنم در عراق وقتی داعش روی کار آمد، به نوعی حالا امریکایی ها خود شان مستقیم دست داشتند در به وجود آوردن و اداره ای داعش، امریکایی ها در مقطعی که گمان می رفت که داعش داره به روزهای آخر حیات شومش میرسه، مقام های امریکایی اعلام کردند، که برای از بین بردن کامل داعش سه سال زمان نیاز است، به نوعی آنها در آن زمان می خواستند از آرزوی خودشان برای بقای داعش حداقل در سه سال آینده صحبت کنند. اما چند روز و چند هفته بعد از اعلام امریکایی ها سردار شهید سلیمانی اعلان کرد، که ما تا سه ماه دیگر پرونده داعش را در عراق و سوریه می بندیم. و با کمال ناباوری برای سیاستمداران غربی آن چیزی که سردار شهید پیش بینی کرد، محقق شد. و در همان بازده زمانی که سردار شهید پیش بینی کرده بود، داعش به صورت کلی پرونده اش از عراق و سوریه ختم شد و اعلان پایان حکومت داعش رسما اعلان شد. در بحث غزه هم تقرییا شبیه همینطور یک قصه ای است. امریکایی ها دوستداران اگر در توان شان باشه حداقل این را بتوانه تا ماه جنوری سال آینده ای میلادی ۲۰۲۴ ادامه بدهند و شکلی پرونده ای غزه را به نحوی ختم بکنند که مطابق با میل خودشان، اسرائیل و صهیونیست ها هست".
"اما اینکه مقایسه ای کرده با افغانستان و عراق، مقایسه کاملا اشتباه است. ما در افغانستان و در عراق اگر هم امریکایی ها حضور پیدا کرده بودند بخش بزرگ از مبارزه را در افغانستان بر علیه گروه های تروریستی مثلا در افغانستان در برابر گروه طالبان متکی بر نیروهای خود افغانستانی بود و این نیروها پیش می بردند. در عراق هم به هر حال ارتش عراق وجود داشت و امریکایی ها ممکن بود بیشتر در قسمت لجستیک و یورش های هوایی آنها را مساعدت کنند. اما در غزه هیچ فلسطینی در کنار اسرائیلی ایستاد نشده و جنگ کاملا فلسطینی-صهیونیستی است، به همین خاطر در زمان مبارزه امریکا به ظاهر در برابر گروه های تروریستی مانند القاعده و داعش افکار عمومی امریکا را در افغانستان و عراق همراهی می کرد افکار جهانی و کشورهای جهانی می بینیم که کاملا در غزه قصه برعکس است و نزدیک به اکثریت مطلق افکار جهانی حتی در داخل امریکا و اروپا بیدار شدند و برضد صهیونیست ها و عملیات از آنها دارند تقریبا شبانه روز تظاهرات و واکنش منفی وجود دارد و در پشتیبانی از فلسطینی ها و مقاومت از آنها افکار عمومی کشورها، ملت ها دارند واکنش نشان میدهند. از این جهت مه فکر می کنم که بیشتر امریکایی ها می خواهند به نوعی برای سربازان صهیونیستی و طراحان جنگ در اسرائیل امید ایجاد بکنند و شکست های میدانی شدید که آنها متحمل میشن، اقتصادی ویرانی که اسرائیل از جنگ غزه متحمل شده. سیل مهاجرت معکوسی که در اسرائیل شکل گرفته ولی با اینحال اسرائیل بیش از هر چیز دیگر در شرایط کنونی امید ضرورت دارد تا بتواند حیات ننگین خودش را بقا ببخشه. امریکایی ها مه فکر می کنم با بیان چنین سناریوهای یک جنگ روانی به نفع اسرائیل می خواهند ترتیب بدهند و اما واقعیت میدان است که تعیین می کنه ماجرا و جنگ به چه شکل و شمایلی و چه زمانی پایان پیدا بکنه".