"اما روسیه بخاطر عمق بسیار بالای سرزمینی نمی تواند اجازه گذر مهاجران به مقصد اروپا را دهد اما بناچار شهروندان جمهوری های پیشین اتحاد جماهیر شوروی به ویژه شهروندان تاجیکستان، ازبیکستان ، قزقیزستان، ترکمنستان بنا بر توافقات بجا مانده از دوران اتحاد جماهیر شوروی اجازه دارند بدون ویزا وارد روسیه بشوند و برای مدت معینی، آزادانه در کشور روسیه جابجا شوند و همین موضوع امکان اینکه شهروندان کشورهای گفته شده به مرزهای غربی روسیه نزدیک شده و از آنجا به کشور فنلند پناهنده شوند بسیار بالا است و در عمل روسیه بر سر دو راهی است.
اگر مانع از ورود شهروندان جمهوری های شرقی پیشین اتحاد جماهیر شوروی به کشور روسیه بشود و برای فعالیت، رفت و آمدِ شهروندان بیگانه در روسیه محدودیت فراهم سازد به :
۱-نژاد پرستی .
۲-مانع تراشی در روند گسترش تبادلات فرهنگی و توسعه انسانی.
۳- عامل بسته شدن جوامع و کاهش رشد اقتصادی.
و دیگر اتهاماتی از این دست متهم می گردد.
اگر هم بر سر رفت و آمد شهروندان بیگانه سخت گیری نکند به هدایت موج مهاجران به مرزهای اروپایی با هدف ایجاد بی ثباتی و ناامنی در مرزهای اروپای شمالی، متهم می گردد .
بهتر است پیش از اینکه به عوارض مهاجرت و موج نوین مهاجران کشورهای آسیای میانه به اروپا بپردازیم به دلایل شکل گیری این موج مهاجرت نگاهی داشته باشیم .
در مقدمه باید گفت جابجای جمعیت ها موضوعی طبیعی و پدیده ی اجتماعی و انسانی است .
پرسش ! چه وقت این جابجای جمعیتی غیر طبیعی و خطرناک می گردد ؟
هر مهاجری که موطن خود را به مقصد سرزمین دیگری، رها می کند و رنج سفر بر خود تحمیل می نماید به سه پرسش باید پاسخ دهد:
۱- چرا موطن خود را رها می کنم؟
۲- بر چه پایه و چگونه و چرا مقصدی را مشخص و انتخاب نموده ام ؟
۳- اگر وارد جامعه مقصد شدم، دارای چه مزیتی سودمند برای جامعه ای میزبان هستم؟
اگر مهاجری بتواند به این سه پرسش، پاسخی متقن و منطقی دهد مهاجرت او عملی طبیعی است و مهاجر با جامعه میزبان ارتباط برقرار می سازد و موجب هم افزای توان مهاجر و جامعه مقصد خواهد شد .
اما اگر مهاجر نتواند پاسخی قانع کننده به این سه پرسش بدهد دیگر مهاجر نامیده نمی شود بلکه فردی است که از موطن خود رانده شده است. و باید بررسی نمود چرا و چگونه انسانی مجبور یا وادار می گردد سرزمین مادری با همه ارزش های مادی و معنوی خود را رها سازد و آواره سرزمین غربت گردد؟
رانده شدگان همیشه در اثر عوامل مادی مانند فقر یا ناامنی ، آواره نمی گردند بلکه ممکن است حس فقر یا حس درماندگی یا احساس ناتوانی از ساخت زندگی آینده که یا در اثر خودباختگی در برابر فرهنگ و جذبه های دیگرجوامع و ناتوانی از پاس داشت ارزش های جامعه خود بر فرد مستولی، شعله امید به آینده در او خاموش و ناامید از همه چیز و همه کس راه فرار از این بن بست ذهنی در سراب جلای وطن بیند و راهی دیار غربت گردد و سرگردان و حیران از رویدادهای است که حتی توان فهم آنان را ندارد .
یا در اثر خودبیگانگی ناشی از قیاس مع الفارق زندگی و اجتماع خود با زندگی و اجتماع دیگری، فرد ارزش های فردی و اجتماعی خود را ناچیز شمرده و باور به خود و اجتماع ندارد و با خود و جامعه خود گسسته می گردد و این گسستگی، از هم پاشیدگی اجتماعی و آوارگی را رقم می زند. تاریخ به ما گزارش می دهد سرزمین ها و مردم بسیاری بوده اند که سال ها آماج یورش های نظامی بوده اند اما مقاومت کرده و هویت و سرزمین خویش را رها نساختند و چه بسیار سرزمین ها و مردمانی هستند که بخاطر از دست دادن هویت و ارزش های اجتماعی خود در اثر"از خود بیگانگی" و "خودباختگی"، تعلق خاطر به سرزمین، مردم ، خانواده، دوستان، فرهنگ، گذشته خود را از دست داده و تبدیل به موجودی بی اراده، بی هویت شده که انگیزه ای برای مقاومت در برابر ناملایمات و سختی ها را نداشته و با اندکی تلخی در زندگی، گریز را بر قرار ترجیح داده و خانه و کاشانه را رها می سازند ".
"اگر این مقدمه را بپذیریم و به روند ۳۰ ساله تحولات فرهنگی و سیاسی کشورهای آسیای میانه نگاهی داشته باشیم خواهیم دید پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خلا و پوچی هویتی و نبود مبانی فرهنگی در جمهوری های تازه استقلال یافته، بسیاری از جوانان و نوجوانان و حتی کودکان با دیدن زرق و برق جوامع اروپای غربی و امریکای شمالی، غرق در توهماتی شدند که همین توهمات بر سیاستمداران آنان تاثیر گذاشت و نتوانستند برای ملت خود هویت و مبانی فرهنگی را تبین و مشخص سازند و شاهد موجی از استقرار مراکز فرهنگی غربی و ورود محصولات فرهنگی غربی به این کشورها بودیم .
در این روند نسل جوان کم کم پیوند خود با نسل گذشته را از هم می گسست و چون ذائقه جوان، تغییر یافته بود، ساندویچ مک دونالد می خواست، دیسکو و کازینو و نوشیدنی سُکرآور می خواست اما این جوان "از خود بیگانه" و "خودباخته"، روی دیگر فرهنگ غربی که انباشته از تلاش خستگی ناپذیر مردمانی بود که برای هویت و سربلندی خود و کشورشان بی محابا زندگی خود را ایثار می کردند و در همه عرصه ها، موجبات ترقی کشورشان را رقم می زدند را نمی دید !
و این چنین است با تلقینات و اِلقاآت رسانه ی مردم فریب، جوان فریفته دیروز و آواره امروز، بدین اینجا رسید که دچار "از خودبیگانگی" و "خودباختگی " شده و برای حل مشکل خود انگیزه ی قوی ندارد و راه کسب زندگی مرفه را پناه آوردن به غرب می داند!".
"متهمان این جنایت بشری با چهره ای بزک کرده در پشت رسانه های سخن پراکن، چهره حق به جانبه گرفته!
متهم در جایگاه مدعی نشسته! و از دیگرانی که در ساخت این موج آوارگی نقشی و مسئولیتی ندارند، متهم می سازد!
تا بتواند روسیه را در مظان اتهام قرار داده و در عرصه رقابت بین الملل بر روسیه سخت گرفته و روسیه را وادار به پذیرش خواسته های سلطه طلبانه ی طرف مقابل گردد.
سیاست "از خود بیگانگی" و "خودباختگی" نمودن جوانان جمهوری های استقلال یافته اتحاد جماهیر شوروی ، دو ۲ دسته قربانی داشت.
۱-نخستین قربانی، برخی جوانان جمهوری های آسیای میانه بودند که برای رسیدن به سراب اروپا باید از روسیه بگذرند و همین موج آوارگان، هزینه های سنگینی بر مردم روسیه تحمیل می کند که خواسته کشورهای غربی دقیقاً همین هزینه تراشی برای مردم روسیه است.
۲- دومین قربانی ،بیشتر جوانان اوکراینی هستند که برای پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو باید در برابر برادران روس خود بایستند و مجری اوامر رقیبان بین المللی روسیه باشند که در ازای درگیری نظامی با روسیه بتوانند جزیی از جامعه اروپای باشند".
"درگیری نظامی و آوارگی صدها هزاران نفر از مردمان اوکراین! در اینجا شاهد استاندارد دو گانه ی هستیم ، آواره شرقی، پشت مرز و در خاک روسیه ، باید بماند تا هزینه و دردسر بیشتری برای مردم روسیه ایجاد کند، اما آواره اوکراینی باید پذیرفته و مراقبت بشود که برای دیگر اوکراینی ها مایه دلگرمی باشد تا به درگیری نظامی با روسیه ادامه دهند!
متاسفانه در رسانه ها، تنها عامل آوارگی مردم به ناامنی و فقر نسبت داده می شود اما به عوامل فرهنگی و شبیخون فرهنگی که ملت ها را از درون می پوساند، اشاره ای نمی گردد و هدف این گفتگو بیان عامل ناپیدای آوارگی است .
که در شبیخون فرهنگی، بی سر و صدا، ارکان جوامع را فرو می افکند و مردمان را آواره و زندگی آنان را نابود می سازد".
۱- "فنلند و کشورهای اروپای شمالی در حقیقت امکان پذیرش مهاجران را پس از سال ۲۰۱۵ دیگر ندارند.
۲- موضوع اوکراین که بخش از اروپا است و مانند همان ضرب المثل وطنی ما است، که از خود ما است و انسان آسیایی تند ولی مربوط به ما نیست. یا به مانند ضرب المثل وطنی ما: "دیگر دیگر است و جگر جگر".
۳- کشورهای آسیایی نیروی کار مصرفی است، دولت ها باید بالای شان مصرف کنند تا اینها در بازار کار داخل شوند، در حالیکه اروپایی ها به نیروی کار فعال و مالیات دهنده و حقوق بگیر نیاز دارند.
۴- نظر به قانون پناهندگی، شمار زیاد شامل آن چهار چوکات قرار نمی گیرند. گرسنگی در همه ای دنیا است، جنگ در بیشتر کشورها است، و خیلی ها ممکن دلایل سیاسی مذهبی و امنیتی برای مهاجرت دارند. بی بندوباری، چرس و مواد مخدر نظر به گذشته بی نهایت در میان مهاجران اروپا زیاد شده است".