در مطلب منتشره در نشریه NYHETER IDAG (سویدن) گفت می شود، که همه اینها به خاطر آن رخ داد که سیاستمداران، مطبوعات و حکمروایان نه فهمیدند - یا نمی خواستند بفهمند- ماهیت منازعه بین فرهنگ غربی و اسلامی را درک کنند.
واشنگتن پست «The Washington Post» تحقیقات مفصلی راجع به این منتشر ساخته که پول های امریکایی که برای بازسازی افغانستان پس از سقوط رژیم طالبان (سازمان ممنوع در فدراسیون روسیه – تبصره مدیریت مسوول) در سال 2001 تخصیص داده شد، به چه خرج شده اند.
تحقیقات بازرس ویژه عمومی درباره بازسازی افغانستان - کانگرس این پست را در سال 2008 تأسیس کرد - نشان داده که ایالات متحده 133 میلیارد دالر هزینه کرده است. با در نظرداشت تورم، این حتی بیشتر از مبلغ است که برای بازسازی اروپای غربی طبق برنامه مارشال پس از جنگ جهانی تخصیص داده شده بود. و این فقط قله کوه یخ است. به گفته دانشمند سیاست شناس نیتا كرافورد (Neta Crawford) از پوهنتون براون، كل عملیات در افغانستان برای خزانه امریكا به مبلغ تقریباً یك تریلیون دالر تمام شده است.
برعلاوه، این تاسف آورتر است که این کمک هرگز به مستحقین نرسید، زیرا توسط سیاستمداران کثیف و مقامات فاسد در افغانستان غارت شده است.
ایالات متحده از فساد اطلاع نداشت و رسماً با آن مبارزه میكرد. بازسازی افغانستان بخشی از یک برنامه بزرگ بود. برنامه این که آنها باید هرچه سریعتر جاده ها، خانه ها، مدارس و غیره را بسازند، هر چه زودتر بتوانند امنیت افغانستان را تأمین کنند، و ایالات متحده میرود و بعد از خود دموکراسی کاری را بجا می گذارد.
در واقع، همه چیز کاملاً برعکس ثابت شد. همانطور که بازرسان که نخواست نام اش فاش شود، توضیح داد، فقط در یکی از ولسوالی های افغانستان به توزیع نمودن 3 میلیون دالر در روز مجبور بودند. "رهایی از پول" بطور مسوولانه غیرممكن بود: هیچ كاری برای سرمایه گذاری در كشور فقیر، جایی كه بیشتر ساكنان در كلبه ها و خانه های گلی زندگی می كنند، صورت نه گرفت.
و هرچه پول بیشتر را ایالات متحده تخصیص میداد، سطح فساد افزایش می یافت – و بالاخره فساد به حکومت افغانستان راه یافت. آنگاه مردم به حدی ایمان به دموکراسی، قانون و نظم را از دست دادند که طالبان شر کمتر به نظر می رسیدند.
پول به دلایل خوب مصرف میشد، اما عواقب آن بسیار غم انگیزتر بود. نه تنها برای افغان ها، بلکه امریکا تقریبا 2.5 هزار کشته و 20 هزار زخمی تلفات داد است.
هدف عملیات این بود كه بهتر است مداخله شود و نظم را در افغانستان برقرار كرد و بی قانونی را كه القاعده (سازمان تروریستی ممنوع در روسیه – تبصره مدیریت مسوول) ایجاد کرده، از بین برد، نسبت به آن که بعداً جهادیون را در خانه خود جستجو کرد. این موضوع توسط رئیس جمهور جورج دبلیو بوش به تفصیل توضیح داده شده است.
آنها قصد داشتند دقیقاً همین کار را در افغانستان انجام دهند. طور که اکنون می دانیم، این کار بی فایده بود.
اما اروپا نیز شکست خورد.
اگر ایالات متحده امریكا برای جلوگیری از مشكلات در خانه آماده اعزام نیرو به افغانستان بود، اروپا استراتژی مخالف را انتخاب كرد: به جای ایجاد حکومت در آن طرف جهان، كشورهای اروپایی درها را بروی پناهجویان از شرق نزدیک و مغرب باز كردند.
در سال 2015، کمیسیون اروپا پیشنهاد کرد که مبلغ 2.1 میلیارد دالر برای حل بحران مهاجرت در آن طرف بحیره مدیترانه اختصاص دهد. علاوه بر این، اروپا مجبوراً با مهاجرت گسترده دست به گریبان گردید. علاوه بر کمک های محلی، به همه کسانی که آمده اند، امتیازات و مددمعاش پیشنهاد کردند.
می توان گفت که ایالات متحده استراتژی منطقی تری، و اروپا - احساساتی تر- را پیشنهاد کرد. امریکایی ها در جنگ نسبت به اروپایی ها بیشتر کشته شدند، اما ایالات متحده به عنوان یک کشور اساساً تغییر نکرده است. هیچ اجتماع موازی بزرگی در امریکا وجود ندارد و ایالات متحده خود را بهتر از سال 2001 از تروریسم اسلامی محافظت می کند. در اروپا وضعیت برعکس است.
همه اینها ما را به جایی می رساند که تحلیل تجربی در بیشتر موارد نادیده گرفته می شود. ایالات متحده از این واقعیت غافل شد که افغانستان با اسلام خود با ژاپن با بودیزم و شینتوئیسم قابل مقایسه نیست.
اروپا و به ویژه سویدن درک نکرده اند که پناهندگان از آنسوی بحیره مدیترانه که در قایق های بادی می آیند، یا به عنوان مثال، افغان های جوان با ساکنان کشورهای همسایه با فرهنگ مرتبط از آنها بسیار متفاوت هستند.
هردو قاره هشدار ساموئل هانتینگتون پروفیسور پوهنتون هاروارد نادیده گرفتند، اما او در دهه 1990 هشدار داد كه تمدن اسلامی از تمدن مسیحی بسیار متفاوت است كه ما آن را تصدیق می كنیم و سازگار ساختن آن به فرهنگ غربی اگر ناممکن نباشد، پس بسیار دشوار خواهد بود.
لیبرال های امریکایی و اروپایی این مفکوره را قاطعانه رد کردند. اکنون هر دو قاره از ثمرات جهالت خود بهره می برند.