در قلمرو هالووین
قلمرو ترس ها و کابوس ها، مردگان، آدم های عجیب و غریب، دیو ها زندگی می کنند که توسط پادشاه وحشت، جک اسکلینگتون رهبری می شود.
قبل از کریسمس، جک به طور تصادفی خود را در شهر کریسمس می بیند، جایی که می فهمد در آن شادی، خوشی و سرگرمی وجود دارد.
او واقعاً می خواست این احساس را تجربه کند و مردم حس خوشی بدهد و به همین خاطر بابانوئل را دزدید و جای او را گرفت.
در یک آسمانخراش فوق مدرن در لسآنجلس، افسر پولیس جان مککلین در حال درگیری مرگبار با گروهی از تروریستهای سیاسی است که 22 نفر از جمله همسرش را گروگان گرفتهاند.
همه چیز با این واقعیت شروع شد که آن مرد پیش همسر خود به شهر آمد ، و مهمانی کریسمس که یک جنگ واقعی ختم شد ...
بیل دنسر کلاهبردار ولگرد و کودک موی فرفری خوش باور، به قلب شیکاگو پرتاب شده اند.
این بار، بیل خوش شانس است: کلاهبرداری بی ضرر او آنها را از یک خانه مسکونی متروک به یک عمارت مجلل هدایت می کند.
آنها صحنهسازی میکنند که بیل با ماشینی که توسط یک زن جوان ثروتمند رانندگی میشود، برخورد میکند. او که از جان بیل می ترسد، او و سو را دعوت می کند تا به طور موقت در خانه او زندگی کنند...
پیتر لیک یک دزد با استعداد است که هرگز فکر نمی کرد که قلب خودش توسط بورلی پن جذاب به سرقت برود. اما عشق آنها در زیر یک ستاره بدشانس متولد شد: بورلی در برابر چشمان ما از یک بیماری لاعلاج محو می شود و پیتر به دستان مرشد دیرینه اش، شیطان پرلی سومز، برای مرگ بسیار بی رحمانه تر قرار می گیرد.
پیتر ناامیدانه سعی می کند عشق واقعی خود را نجات دهد: در طول اعصار، در برابر نیروهای تاریکی، علیرغم این واقعیت که پرلی تمام تلاش خود را برای پیروزی انجام می دهد، زیرا برنده همه چیز را می گیرد و بازنده برای همیشه لعنت می شود.
خجالتی بودن، لوسی را از ملاقات با مرد رویاهایش که هر روز صبح می بیند باز می دارد. اما شانس کمک می کند و دختر، جان غریبه را نجات می دهد. حالا او می تواند او را در تمام طول روز تحسین کند: پیتر نجات یافته بیهوش در بیمارستان خوابیده است.
خانواده پیتراو را با عروس اشتباه می گیرند و لوسی نمی خواهد این افراد خوب را منصرف کند. از این گذشته ، او قبلاً به آنها وابسته شده بود ، به خصوص به برادر پیتر. و در حالی که "داماد" بی خبر در خواب است، "عروس" او دیگر به خواب زیبا اعتقادی ندارد. به زودی لوسی باید بین یک افسانه و یک عشق واقعی یکی را انتخاب کند...
پدرهمیشه در محل کار مشغول است، او دائماً برای رویدادهای خانوادگی دیر می کند. پس از عدم حضور در اجرای کاراته پسرش، او قول می دهد برای کریسمس یک اسباب بازی فوق العاده برای او بخرد.
توربومن طبیعتاً در شلوغی مشکلات کریسمس، با خیال راحت این وعده را فراموش می کند. و به این ترتیب مسابقه تب دار برای اسباب بازی مذکور در آخرین روز آغاز می شود.
بریجیت جونز برای توصیف دستاوردها و پیروزی های خود شروع به نوشتن یک دفتر خاطرات می کند که چگونه او از شر اضافه وزن و عادات بد خلاص می شود و همچنین زندگی شخصی خود را بهبود می بخشد.
والدین او می خواهند او را با پسر همسایه ، مارک ، ازدواج کند و ...
یک خانواده آمریکایی از شیکاگو به اروپا سفر می کنند، اما با عجله برای آماده شدن، والدین یکی از فرزندان خود را در خانه تنها می گذارند....
با این حال، پسر خود را گم نمیکند و معجزات نبوغ را نشان می دهد. و وقتی دزدها وارد خانه می شوند، از مقابله با این طفل پشیمان شوند.
آیریس سیمپکینز، نویسنده ستون محبوب عروسی در دیلی تلگراف لندن، در کلبه ای جذاب در حومه انگلیس زندگی می کند. او عاشق مردی است که دیگری را دوست دارد.
دورتر در کالیفرنیای جنوبی، آماندا وودز، صاحب یک آژانس تبلیغاتی پر رونق که برای فیلمهای تبلیغاتی میسازد، زندگی میکند. او ناگهان متوجه می شود که شخصی که دوستش دارد به او خیانت می کند.
دو زن که همدیگر را نمی شناسند و در فاصله 10000 کیلومتری از هم زندگی می کنند در وضعیت مشابهی قرار می گیرند. و همدیگر را پیدا می کنند. در اینترنت، در یک سایت
قبل از کریسمس، آیریس و آماندا تصمیم میگیرند تا با توافق برای جابجایی برای دو هفته، مشکلات خود را فراموش کنند. آیریس به خانه آماندا در کالیفرنیای آفتابی نقل مکان می کند و آماندا به استان انگلیس پوشیده از برف می رسد ...
یک داستان خنده دار در مورد اینکه چگونه یک شیطان در شب کریسمس همه را در یک روستای اوکراینی فریب داد و چگونه آهنگر قدرتمند واکولا موفق شد بر ارواح شیطانی غلبه کند و موزه های کوچک سلطنتی برای عروسش تهیه کند.