به گزارش اسپوتنیک به نقل از فارس، در پی سخنان «سید عباس عراقچی» معاون وزیر امور خارجه ایران، مبنی بر احتمال بیرون کردن مهاجران افغانستان در صورت تشدید تحریمها و حاشیههایی که پیرامون این سخنان ایجاد شده، «محمد کاظم کاظمی» شاعر افغانستانی طی یادداشتی به بررسی این سخنان پرداخته است.
در این یاداشت آمده است: به نظر من به این سخنان (که البته ایشان میکوشیدند آن را به نرمترین لحن ممکن بیان کنند و حداقل از بابت لحن، باید قدردان ایشان بود) از چند منظر میشود نگریست؛ هم از جهت آماری، که متأسفانه چون دست ما از آمارهای رسمی تهی است نمیتوانیم دادههای آماری ایشان را نقد کنیم؛ هم از جهت پیوندهای اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی مهاجران با کشور میزبان و هم از جهت منافع استراتژیک و درازمدت کشور ایران در این خصوص.
ولی آنچه من در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، افزودن فشاری است که اثرات روانی این سخن ایشان از هر دو جانب، بر جامعه مهاجر میآورد؛ هم افزودن بر فرسایش روحی درازمدت این مردم و هم تحریک ناخواسته گروهی از مردم جامعه میزبان، هرچند از آن سوی نیز ما پشتیبانیهای بسیاری از سوی دوستان ایرانی نسبت به مهاجران دیدیم.
آنچه در این میان دردناک است، این است که این مردمی که قریب به سه یا چهار دهه است در تنگنا و سختی بودهاند، باز دستمایه رفع چالشهای منطقهای شوند. من خیلی دوست دارم خوشبین باشم و سخنان جناب عراقچی را حمل بر این نکنم که ما مهاجران باز هم نقش اهرم فشار یافتهایم، در حالی که خود همواره تحت فشار بودهایم. ولی سخنان دیگری که پیش از این هم در چنین مواردی گفته شده است، با این خوشبینی من میستیزد.
مثلاً باری یکی از دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران هم چند سال پیش گفت، که اگر پارلمان افغانستان فلان پیمان را با فلان کشور امضا کند، ما مهاجران را بیرون خواهیم کرد.
باری دیگر یکی از مقام ها درباره قضیه آب هیرمند و هریرود، از مهاجران به عنوان یکی از ابزارها فشار آوردن بر دولت افغانستان اسم برد.
در چند مورد در تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری، بیرون کردن مهاجران به عنوان یک راه حل مشکلات اقتصادی نام برده شد و در مجموع ما شاهد بودهایم که «بیرون کردن مهاجران» شمشیر داموکلس بوده است برای نگهداشتن بر سر مخالفان، در منازعات منطقهای یا بینالمللی.
ولی به راستی این عادلانه و منصفانه است که مهاجرینی که قریب به چهل سال است انواع دشواریها و تنگناها را به دلایل گوناگون (و بعضی ناگزیر) تحمل کردهاند، همواره یا شمشیر داموکلس بیرون کردن را بر روی سر خود حس کنند، یا خود به شمشیری برای دیگران بدل شوند؟
چرا باید جامعه مهاجر هزینه چیزهایی را بدهد که خود در ایجاد آنها مقصر نیست و اگر هم احیاناً بنا بر این آمارها عامل دشواریها بوده است، در این قضیه تقصیری نداشته است، جز این که در چنبره یک سلسله مناسبات و شرایط دشوار منطقهای و بینالمللی در این بازی بزرگ جدید جهانی گیر افتاده است؟